» فرهنگی، هنری » سینما و تئاتر » بزرگِ دودمان صفوی شیخ صفی‌الدین اردبیلی درگذشت
سینما و تئاتر

بزرگِ دودمان صفوی شیخ صفی‌الدین اردبیلی درگذشت

۱۱ مهر ۹۶ 0۰15

[ad_1]

خبرگزاری فارس ـ گروه تاریخ: شیخ صفی الدین ابوالفتح اسحق بن شیخ امین الدین جبرائیل اردبیلی(۶۵۰-۷۳۵ه.ق) عارف و صوفی مشهور ایرانی، که سلاطین به سبب انتساب به نام او به صفویه یا صفویان موسوم شده‌اند.

صفی الدین پسر سلطان جبرائیل بود و در اردبیل به دنیا آمد (۷۱۳ – ۶۳۱ خورشیدی برابر ۷۳۵ – ۶۵۰ قمری)

پدر و اجداد وی در قریه کلخوران اردبیل زراعت داشتند و پیشینیان آنها از قریه رنگین گیلان به اسفرنجان در حدود اردبیل آمده بودند. پدر او امین الدین جبرائیل نام داشت و می گویند با وجود مکنتی که از راه کشاورزی به هم رسانیده بود، علاقه به عزلت و انزوا داشت و از معاشرت با خلق اجتناب می ورزید.

صفی الدین در سال ۶۵۰ قمری در محیط انزوای خانواده و در صفای زندگی روستایی به دنیا آمد. در عین اشتغال به مقدمات علوم رسمی، تمایلی به زهد و ریاضت یافت و به روزه داری و شب زنده داری پرداخت.

گاه اوقات خویش را در مقابر اولیاء بسر می برد و گاه رویاها و مکاشفات صوفیانه می دید و گاه در کوه سبلان برای آنچه وی آنرا “ملاقات مردان خدا” می خواند، می رفت و در آن حال، از آب و خاک آن کوه چیزی به تبرک همراه می آورد.

اینکه از علوم رسمی چه اندازه بهره داشت معلوم نیست اما از اقوال و احوالش، آشنایی کافی با علوم شرعی پیداست. به هرحال آنگونه که از قول مؤلف “عالم آرای عباسی” بر می آید «مدتی به اکتساب فضایل و کمالات صوری پرداخت» و این کمالات او لامحاله، آن اندازه بود که قرآن را حفظ کرد، در فرایض و سنن وقوف تمام یافت چنانکه از لغات عربی و فارسی و ترکی و مغولی هم بهره مند گشت و به قول مؤلف “روضات الجنان” از اشعار و نکات و لطایف نیز محتظی شد

پیش از رسیدن به این مقامات، صفی الدین اسحق جوان ، ویژگی های خود را داشت . «ابن بزار اردبیلی» که کتابی در ترجمه ی احوال و اقوال و کرامات او نوشته و پژوهشگران آن را مأخذی معتبر می شمارند، می نویسد صفی الدین در جوانی از بابت زیبایی و حسن صورت چنان بود که او را ” یوسف ثانی ” لقب داده بودند و”… به سن بلوغ نا رسیده زنان در عشق او دست ها می بریدند ” ولی ” دل مبارک او از ایشان می رمید ” و این حسن صورت در دوران بلوغ به مرتبه ای که اولیاءالله ” وی را پیر آذری خواندندی ” و ” جماعت طالبان او را زرین محاسن می گفتند

” .او در زمان خویش مورد بزرگداشت مردم بود و مردم آن سامان او را به نام پیر و رهنما پذیرا بودند. شیخ صفی هم‌زمان با الجایتو ایلخان مغول می‌زیست و سلطان محمد الجاتیو (معروف به خدابنده) با وی با حرمت تمام سلوک می کرد.

می گویند این ایلخان مغول، وقتی بنای شهر سلطانیه خویش را تمام کرد، در ضمنِ سایر مراسم و تشریفات، مشایخ و علماء عصر را هم در آنجا به مهمانی خواند. چون طعام پیش آوردند، شیخ صفی الدین اردبیلی و شیخ علاءالدوله سمنانی در دو جانب سلطان نشسته بودند. شیخ صفی الدین غذایی نخورد، اما شیخ علاءالدوله ابایی نکرد. سلطان پرسید که اگر طعام ما حرام بود؛ شیخ علاءالدوله چرا خورد؟ صفی الدین جواب داد شیخ علاءالدوله دریاست؛ دریا را هیچ چیز نمی آلاید. شیخ علاءالدوله هم گفت: شیخ صفی شاه بازست، به هر طعمه ای میل نمی کند. این روایت که در آثار صوفیه تا حدی به تواتر نقل شده است، حرمت شیخ را در نزد بزرگان عصر خویش نشان می دهد.

شیخ صفی خود پیشتر پیرو شیخ زاهد گیلانی بود و دختر او فاطمه خاتون را نیز به زنی گرفته بود. زهد و ساده‌زیستی او با وجود داراییش در آن زمان نامور بود.

شیوه زندگی و گیرایی او و ناماوری خانقاهش به زودی برای او و فرزندانش پیروانی را از شام و ترکیه و بخش‌های دیگر ایران فراهم ساخت. پس از او پسرش شیخ صدرالدین موسی جای پدر را گرفت.

صفی الدین به سبب کثرت ریاضت و مخصوصاً به جهت افراط در روزه و اجتناب از حیوانی، در اواخر عمر تدریجاً ضعیف و مکرر بیمار شد. در پایان عمر تقریباً به کلی از غذا افتاده بود و جز غذاهای ساده غیر حیوانی و آب قند، چیزی از گلویش پائین نمی رفت. با اینحال، تا ممکن بود در ادای وظایف شرعی اهتمام داشت. به علاوه خانقاه او محل اطعام فقرا و پناه ضعفا و مسکینان بود و همین نکته دستگاه او و اخلافش را همچنان محل محتاجان و درویشان می داشت. در مرض موت هم، “محافظت سفره و خدمت ضعفا” را با تأکید تمام، سفارش می کرد.

در آخرین روزهای بیماری، در اثر ضعف شدید، تقریباً از سخن گفتن هم بازماند. فقط آهسته قرآن می خواند و آخرین سخنش این بود: «صلو علیه و سلموا تسلیماً».

روز دوشنبه دوازهم محرم سنه ۷۳۵ قمری، بعد از نماز صبح، در سن هشتاد و پنج سالگی وفات یافت و روز بعد به وقت نماز ظهر، در مجاورت خلوت خانقاه خویش دفن شد. هنگام وفات وی، پسرش شیخ صدرالدین موسی، در مسافرت بود و زن شیخ هم که در ایام بیماری از شیخ مراقبت می کرد، چند هفته بعد از شوهر وفات یافت.

مذهب

هر چند که در عمل ، می توان شیخ صفی الدین را پایه گذار دودمان صفوی بشمار آورد که مذهب اثنی عشری را به عنوان مذهب رسمی کشور تبلیغ کردند و رواج دادند، ولی صفی الدین رسماً خود یک سنی شافعی بوده. با این همه، با در نظر گرفتن آب و هوای آشتی گرایانه ی مذهبی دوره ی حکومت مغولان در ایران ، روی این مطلب تأکید زیادی نمی توان کرد: بیشتر مورخان، وی را سنی مذهب دانسته اند دکتر عبدالحسین زرین‌کوب محقق و مورخ فقید هم، در کتاب مشهورش “جستجو در تصوف ایران” با استناد به منابع تاریخی متعدد و گوناگون، وی را سنی مذهب می داند. دکتر زرین کوب می نویسد:

مذهب خود او (شیخ صفی الدین) تسنن بود و با آنکه بعضی اقوال و اشعار منقول ازو، از اتکا بر محبت و مهر علی حاکی است، این محبت علی با تسنن وی که در تاریخ‌ها از جمله حتی در «احسن التواریخ» بدان اشارت هست، مغایرت ندارد. در مکتوبی هم که عبیدالله خان ازبک به شاه طهماسب صفوی (سال ۹۳۶ هجری) می نویسد، گفته می شود که “پدر کلان شما، جناب مرحوم شیخ صفی مردی عزیز اهل سنت و جماعت بوده است”

 زرین کوب در جای دیگری از این کتاب می نویسد: در هر حال سیادت شیخ صفی ظاهراً محل انکار نیست، اما تشیع او محل تردیدست؛ بلکه تسنن او که از مقالات و سخنان خودش برمی آید، امری است که وجود نام ابوبکر و عمر در انساب خاندانش نیز آنرا تائید میکند و بعیدست که آن را بتوان حمل بر کتمان و تقیه کرد. با اینهمه تسنن شیخ صفی و اخلاف و اجداد او، از اظهار محبت و تکریم فوق العاده در حق اهل بیت رسول خالی نبود و سیادت خود وی و مبالغه اش در تعظیم و تکریم آل پیغمبر، هیچ یک با تسنن وی منافات نداشت.

انتهای پیام/

[ad_2]

لینک منبع

ثبت شرکت سئو سایت

به این نوشته امتیاز بدهید!

سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس

  • ×

    با ما در ارتباط باشید