» فرهنگی، هنری » سینما و تئاتر » خسارت‌های میلیاردی حوادث ۸۸ می‌توانست صرف توسعه ناوگان حمل‌ونقل شود/ رؤسای جمهور هم نتوانستند مشکلات تحریم‌های فتنه ۸۸ را حل کنند
سینما و تئاتر

خسارت‌های میلیاردی حوادث ۸۸ می‌توانست صرف توسعه ناوگان حمل‌ونقل شود/ رؤسای جمهور هم نتوانستند مشکلات تحریم‌های فتنه ۸۸ را حل کنند

۹ دی ۹۶ 0۰4

[ad_1]

به گزارش خبرگزاری فارس، به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی: به فاصله اندکی بعد از اعلام نتایج قطعی انتخابات ریاست جمهوری دهم، ناگهان دو نفر از نامزدهای ریاست‌جمهوری که بازنده انتخابات بودند، به نتیجه انتخابات اعتراض کرده و بنای آشوب گذاشتند. طی روزهای بعد از انتخابات، فضای شهر تهران متشنج شد؛ فتنه‌گران کوشیدند با اقدامات خود تهران را به یک شهر جنگ‌زده تبدیل کنند که از هر گوشه از آن آتش زبانه می‌کشید. حمله به مراکز عمومی، آتش زدن اتوبوس‌ها، سطل‌های زباله و حمله به بانک‌ها تنها گوشه‌ای از آشوبگری فتنه‌گران در سال ۸۸ بود.

آنچه در ادامه می‌خوانید، مشروح گفت‌وگوی مهدی چمران با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی است.

*در دوران فتنه ۸۸ خسارت‌های زیادی به اموال عمومی و بانک‌ها و … وارد شد. علاوه بر آن کشور با تحریم‌های اقتصادی هم مواجه شد. با توجه به این که شما ریاست شورای شهر را برعهده داشتید چه آمار و اطلاعاتی از خسارت‌های وارده به اموال عمومی دارید؟

مهدی چمران: به شهر تهران خسارت‌های زیادی وارد شد؛ اما یکی از کارهای خوبی که شهرداری تهران آن موقع انجام داد این بود که تمام آثار خرابی‌ها، آتش‌سوزی‌ها، خسارت‌ها و ضایعاتی که به واسطه اغتشاشات در شهر به وجود آمده بود را شبانه جمع می‌کرد به طوری که صبح هیچ خبری از آن خرابی‌ها نبود.

فتنه‌گران می‌خواستند چهره شهر یک چهره تخریب شده و بهم ‌ریخته باشد. من وقتی شهر را می‌دیدم گاهی اوقات یاد شهر بیروت می‌افتادم. بیروت در زمان جنگ‌های داخلی همین‌طور بود. تیرهای چراغ برق وسط خیابان افتاده بود و درخت‌ها شکسته بودند؛ آسفالت‌ کنده شده و سوخته بود. یادم هست هتل هالی‌دی که یک هتل شیکی هم بود و من قبل از جنگ‌های داخلی این هتل را دیده بودم، کاملا تخریب شده بود و در واقع جنگ هتل‌ها راه افتاده بود. در بعضی از این هتل‌ها در بیروت فالانژها مستقر بودند و در بعضی هم مسلمان‌ها و فلسطینی‌ها حضور داشتند. آن‌قدر گلوله به درودیوار این هتل‌ها اصابت کرده بود که دیگر چیزی از این‌ها باقی نمانده بود. به هر حال، وقایع تهران مرا یاد بیروت می‌انداخت.

خیابان‌ها این گونه بود و واقعاً تخریب شده بود. شیشه‌ها شکسته بود، سطل زباله‌ها سوخته بود و زباله‌ها وسط خیابان رها شده بود. حتی اتوبوس‌ها آتش گرفته بود. اما شهرداری همه این‌ها را شب تمیز می‌کرد و صبح شهر کاملاً تمیز بود. فتنه‌گران هم از این موضوع ناراحت بودند که چرا این‌قدر سریع شهر به حالت طبیعی برمی‌گردد. حتی در شورا هم بعضی‌ها ناراحت می‌شدند. خب بالاخره عده‌ای در شورا همفکر ما نبودند.

البته ما سعی می‌کردیم این مسائل به داخل شورا کشیده نشود. گاهی بحث هم می‌شد. حتی برخی هم صحبت‌هایی می‌کردند که مثلا فلان جا یک نفر کشته شده یا کسی زخمی شده و… یا گاهی حتی به عنوان شورای شهر به منازل آن‌ها می‌رفتند و سر می‌زدند. ما به آنها می‌گفتیم شما حق ندارید به عنوان شورا بروید آنجا؛ شما خودتان بروید مسئله دیگری است اما با نام شورا نروید. بالاخره اجازه داده نشد پای شورا به آشوب‌ها باز شود.

اما شهرداری متحمل خسارات زیادی شد. من الان ارقامش را یادم نیست اما آن موقع درآورده بودم که چه مقدار به شهرداری خسارت وارد شده است.

ولی علاوه بر خسارت‌های مالی و اقتصادی، خسارت سیاسی و اجتماعی به کشور تحمیل شد. یعنی فتنه‌گران به دشمنان چراغ سبز نشان دادند و به آنها فهماندند که شما در ایران پایگاهی دارید و می‌توانید از این پایگاه استفاده کنید.

همان موقع هم نخست‌وزیر اسرائیل اعلام کرد که فتنه‌گران پیاده نظام ما هستند و ما باید قدر آن‌ها را بدانیم که در شرایط سختی با رژیم مبارزه می‌کنند. بعد هم که خانم کلینتون گفت ما نمی‌خواستیم حمایتمان را آشکار کنیم ولی به شدت از آنها حمایت می‌کردیم. بعد از آن هم آن‌ها دایره محدودیت‌ها و محاصره‌هایشان را تنگ‌‌تر کردند و از داخل هم این پالس به آن‌ها داده می‌شد.

برداشت و استراتژی‌ آنها هم این بود که ما از بیرون فشار می‌آوریم آنها هم از داخل فشار وارد خواهند کرد و به این ترتیب رژیم را از هم می‌پاشانیم. همان طور که گفته بودند “انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است.” لذا می‌توان گفت این خسارت‌ها خیلی عظیم‌ بود. یعنی هم دشمن چشم به نیروهایی دوخته است که در داخل کشور بتواند باز هم نظیر این فتنه‌ها را راه بیندازد. لذا این جسارت دشمن نتیجه فتنه بود. 

*به نظر شما هزینه‌هایی که برای بازسازی خرابی‌ها شد چه ضربه‌ای بر اقتصاد زد؟ و اگر آن هزینه‌ها در جای دیگر خرج می‌شد چه کمکی به رفاه مردم می‌کرد؟

مهدی چمران: خسارت‌های عمومی بسیار زیاد بود. خسارت‌هایی هم که به شهرداری وارد شد و انرژی‌ای هم که برای این کار خرج کرد زیاد بود و می‌شد این انرژی در جای دیگری هزینه شود. از جمله آسیب‌هایی که به اقتصاد وارد شد می‌توان به آتش زدن اتوبوس، خراب کردن وسایل و امکانات شهرداری، خراب کردن دوربین‌ها، آسیب‌هایی که به آسفالت‌ها وارد شد، چراغ‌های راهنمایی و رانندگی و… اشاره کرد که هزینه‌های زیادی برای تعمیر آنها هم شد.

اگر این هزینه‌ها برای بازسازی اموال عمومی خرج نمی‌شد می‌توانست جایی دیگر خرج شود. اگر اشتباه نکنم آن موقع اتوبوس حدود ۱۲۰ یا ۱۴۰ میلیون تومان بود، اگر این مبالغ میلیاردی را برای خرید اتوبوس و… می‌گذاشتیم قطعا می‌توانستیم ناوگان مجهزتری برای رفاه بیشتر مردم داشته باشیم.

*یکی دیگر از مسائلی که بعد از فتنه ۸۸ برای اقتصاد ایران مشکلاتی ایجاد کرد، تحریم‌ها بود که بعد از گذشت ۸ سال هنوز هم پا برجاست. از آنجا که شما در شورای شهر بودید این تحریم‌ها چگونه باعث اخلال در امور اقتصادی می‌شد؟ آیا این تحریم‌ها در مسیر کارهای عمرانی‌ای که انجام می‌گرفت موانعی ایجاد می‌کرد؟

مهدی چمران: همانطور که عرض کردم، این جسارتی که به دشمن داده شد باعث شد آنها گمان کنند در داخل کشور ما پایگاه دارند و آن‌ها روی این پایگاه خیلی حساب باز کردند.

دشمنان مردم ایران روش‌هایی که برای براندازی داشتند از جمله کودتای مخملی، کودتای رنگی و… را تجربه کرده بودند. اما وقتی نتیجه نگرفتند روش دیگری را پیاده کردند که سیستم فشار بود. هنوز هم دارند این روش را دنبال می‌کنند برای این‌که بتوانند به آن‌چه که می‌خواهند برسند.

ما بعد از تحریم‌ها خیلی مسائل و مشکلات داشتیم؛ مثلا مسئله بنزین یکی از مشکلات ما بود. البته من معتقدم که این تحریم‌ها با تمام مشکلاتی که برای ما به‌وجود آورد از طرف دیگر سبب رشد ما هم شد همانطور که تحریم‌های جنگ سبب رشدمان شد و امروز در سلاح‌های نظامی جهش کرده‌ایم و این جهش قابل پیش‌بینی بود. من چون مدتی هم در نخست‌وزیری و ستاد کل مسئولیت‌ کارهای علمی – نظامی را بر عهده داشتم انتظار داشتم این جهش‌هاسریع‌تر باشد.

همین کارهایی که امروز به صورت موشک و پهپاد و… انجام می‌شود این‌ها همه در اواخر جنگ در حال طراحی و ساخت بود. خدا رحمت کند شهید ستاری را، در خیابان کریم‌خان‌زند دفتر گرفته بود و محل تحقیقات نیروی هوایی ایجاد کرده بود. ما هم آن‌جا می‌رفتیم. در محیط‌های مختلف این کارها انجام می‌گرفت. یادم هست اولین برنامه پهپادی که آغاز به ساخت کردند، در یک گاراژ در خیابان شهید نامجو بود که همان‌جا می‌ساختند.

به نظر من اگر آن روحیه جنگ باقی می‌ماند ما شاید چند سال زودتر به این پیشرفت‌ها می‌رسیدیم. ولی متأسفانه بعد از جنگ آن روحیه آسیب دید و تفکری به وجود آمد که می‌گفت حالا جنگ تمام شده و ما دیگر برای این کارها بودجه نداریم.

اما خب، ما خیلی در این زمینه تلاش می‌کردیم که اعتبار و بودجه بگیریم. حتی یک سال که آقای دکتر نجفی رئیس برنامه و بودجه بودند به مجلس رفتیم و آنجا سخنرانی کردیم و توضیحاتی هم داده شد. یادم است که فرمانده نیروی انتظامی آن روز آمد و توضیح داد که وضعیت چگونه است.

مثلاً می‌گفت کلانتری‌ها ماشین ندارند و این مقدار کمبود نیرو داریم و… آن‌ها هم که می‌گفتند چون جنگ تمام شده، بودجه‌های نظامی باید کم‌تر شود. بودجه نظامی آنقدر کم شده بود که ما حتی نمی‌توانستیم برای کارهای تحقیقاتی بپردازیم.

آن موقع که شهر اهواز زیر بمباران و خمپاره دشمن بود و در اهواز ما نمی‌توانستیم نان را تأمین کنیم، دکتر چمران زیردریایی ساخت و در رود کارون به آب انداخت. یا مثلا موشک پرتابی ساختیم یا ما همان موقع خمپاره ۶۰ ساختیم.

ما اوایل جنگ دو خمپاره ۱۲۰ بیش‌تر نداشتیم ولی بعدا صاحب ۲۰ خمپاره ۶۰ شدیم. یا خودروی شنی‌دار ساختیم که می‌توانست که روی رمل و جاهای ناهموار و گل حرکت کند. البته ما آن زیر دریایی را بعد از شهادت شهید چمران تهیه کردیم؛ آقا به من حکم دادند که این مسائل نظامی را دنبال کنید و با حکم ایشان ما رفتیم ساختیم و آوردیم.

یادم هست یکی از افسرهای نیروی دریایی جنوب می‌گفت من با همین وسیله می‌توانم تنگه هرمز را ببندم. چون این می‌توانست زیر آب بنشیند و نیرو پیاده کند یا مین‌های دریایی بزرگ را با خودش حمل کند. در دوران جنگ کارها چنین سرعتی داشت اما متاسفانه بعد از جنگ سرعتش کم شد و گفتند که الان دوران سازندگی است.

یادم است که ما برای سالگرد آزادسازی خرمشهر بودجه می‌خواستیم؛ گفتیم مثلا هر وزارتخانه‌ چند میلیون پول بدهد که این جشن را بگیریم اما ندادند و گفتند بروید از بودجه‌های نیروی مسلح بگیرید. یک چنین مسائلی بود.

خب، این حرکت‌ها در این زمینه‌ها به وجود آمده و جلو رفته است اما نیاز به اعتبار و بودجه دارد و همچنین نیاز به سرمایه‌گذاری‌ دارد. این حوادث سبب کندی این‌گونه مسائل شده است و بازار تجارت هم واقعاً با کساد مواجه شده است و کسادی‌اش ادامه پیدا کرده و هنوز هم این کسادی ادامه دارد. خب این مسائل اجتماعی یک روزه و دو روزه نیست؛ تأثیراتش در گذر زمان مشخص می‌شود و من تأثیرات منفی‌اش را در این سال‌ها به خوبی احساس می‌کردم.

یادم هست که ما برای تونل‌ها نیاز به اگزوز فن داشتیم و مجبور بودیم بخریم. نمی‌دانید با چه زحمتی و با چه شگردی این فن‌ها خریداری شد. یا مثلا برای تهیه پله برقی برای مترو چقدر تلاش کردیم. مشکلات زیادی داشتیم و به طرق مختلف جلوی کارها را می‌گرفتند. ما حتی می‌خواستیم شیشه سه جداره از اسپانیا برای برج میلاد خریداری کنیم اما برای خرید آن دردسر داشتیم که چگونه آن را به کشور وارد کنیم. خیلی پروسه پیچیده‌ای بود و از طریق چند کشور توانستیم این شیشه‌ها را وارد کشور کنیم.

واقعاً کار شهرداری در آن زمان جهادی بود. این حرف‌ها گفتنی نیست ولی خیلی اوقات شب در خیابان‌ها راه می‌افتادیم تا ببینیم وضعیت چگونه است. چون میزان خرابی‌هایی که بعد از فتنه ۸۸ در شهر به وجود آمد کم نبود.

اما شهرداری شبانه همه جا را تمیز می‌کرد و دوباره شهر را به حالت قبلی برمی‌گرداند و این باعث عصبانیت آن‌ها می‌شد و آنها پیش خودشان می‌گفتند ما شهر را به هم ریختیم که چهره شهر جنگ‌زده شود – این چهره جنگ‌زده می‌توانست تاثیر منفی روی مردم بگذارد – ولی صبح می‌دیدند که شهر تمیز شده است. واقعا هم کار سختی بود ولی این کار سخت انجام شد.

خریدهایمان هم همین طور؛ مجبور بودیم از خارج بخریم و با پیچیدگی‌های فراوانی مجبور بودیم این خریدها را به کشور بیاوریم؛ قاعدتاً هزینه هم بالاتر می‌رفت و ما مجبور بودیم که مثلا با یک شرکت خارجی شریک شویم و به نام او خرید کنیم. یا کارهایی از این قبیل.

البته این فشارها کار را کند کرد و جلوی فاینانس‌های ما را بست. ما فاینانس‌های تصویب شده داشتیم که حتی رئیس‌جمهورها که می‌نشستند با هم صحبت می‌کردند قول می‌دادند که انجام بشود ولی انجام نمی‌شد. هنوز هم فاینانس‌های انجام نشده برای مترو داریم. اینها از جمله تاثیراتی بود که فتنه ۸۸ برجای گذاشت. آن فشارها نمی‌گذاشت مثلا چین‌ با ما معامله کند یا فشار می‌آوردند که مثلا ۲۰ درصد را در ابتدا و به صورت نقدی پرداخت کنیم. این خیلی سخت بود. ۲۰ درصد یک رقم میلیاردی بود. از طرف دیگر حساب‌های بانکی برای ما بسته بود. مشکلات بسیار فراوانی در این زمینه وجود داشت.

در زمینه صادرات نفت هم ما دچار خسارت شدیم. بعد از فتنه ۸۸ میزان صادرات نفت ما به زیر یک میلیون بشکه رسید. ما مشتری داشتیم که نفت را به آنها بفروشیم ولی نمی‌توانستیم.

من معتقدم اولویت‌های ما این است که بتوانیم در تولیدات داخلی مثل بنزین و کشاورزی‌ و… خودمان را قوی بکنیم. الان ما نیازی به اتومبیل‌های لوکس و… نداریم. واقعا ما به خیلی چیزهای اشرافی نیاز نداریم. نه تنها نیاز نداریم بلکه شاید این‌ها در حد حرمت باشد.

آن موقع هم می‌خواستند ما را در قضیه بنزین به زانو دربیاورند. آن زمان شرکت نفت و وزارت نفت‎ تلاش زیادی کردند و هرطور که بود بنزین را تولید کردند. الان هم می‌توانیم تولید داخلی خودمان را تقویت کنیم. اگر تولید داخلی را تقویت کنیم دشمن از این محاصره‌های اقتصادی مأیوس می‌شود. من فکر می‌کنم دشمن قبل از برجام به این نتیجه ‌رسید که محاصره اقتصادی نتیجه‌ای ندارد و به همین دلیل آنها هم از مذاکره و برجام استقبال کردند.

 

*بعد از آشوب‌های فتنه‌گران در ۸ ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم و به خصوص هتک حرمت آنها در عاشورای سال ۸۸ مردم به میدان آمدند و به مقابله جدی با فتنه‌گران پرداختند. با توجه به اینکه شما در آن زمان رئیس شورای شهر تهران بودید بفرمایید که چه طور شد که میدان انقلاب برای راهپیمایی ۹ دی انتخاب شد؟

مهدی چمران: درباره راهپیمایی ۹ دی، یادم هست با دوستانمان که نمی‌توانم اسمشان را بیاورم و همچنین شورای هماهنگی فکر می‌کردیم که چکار کنیم. برنامه‌ای پیشنهاد و پذیرفته شد. اما بر سر این که این برنامه کجا برگزار شود بحث بود و مکان‌هایی مثل میدان امام حسین(ع) و مقابل دانشگاه و جاهای دیگر بررسی شد و سرانجام میدان انقلاب انتخاب شد.

برآورد این بود که میدان انقلاب پر می‌شود و تریبون را هم خود میدان انقلاب گذاشتند. من هم از شورا حرکت کردم و با ماشین داخل خیابان فروردین یا اردیبهشت آمدم. وقتی دیدیم که دیگر خیلی شلوغ است و نمی‌شود با ماشین رفت، پیاده شدم و پیاده آمدم طرف میدان انقلاب و به خیابان انقلاب رسیدیم. مقابل آن دبیرخانه دانشگاه و سالن ورزش دانشگاه تهران دیدم که اصلاً نمی‌شود داخل رفت. اتفاقاً آقای ابوترابی را هم دیدم که ایشان هم دارند می‌آیند. آنجا باهم حرکت کردیم و جلو رفتیم. بالاخره خودم را به میدان انقلاب رساندم. چون دوستانی که ما را می‌دیدند راه می‌دادند. هر لحظه به سیل جمعیت اضافه می‌شد.

نکته جالبی که آن‌جا دیدم این بود که افرادی آمده بودند که شاید خیلی از لحاظ حجاب و ظاهر، موجه نبودند -چه پسرها و چه دخترها- ولی می‌دیدم که با کمال اشتیاق و هیجان شرکت کرده بودند و حتی چند نفرشان با من هم صحبت کردند و خیلی ابراز احساسات می‌کردند و شعار می‌دادند.

بالاخره ما خودمان را به میدان انقلاب رساندیم. چندین برابر آن جمعیت که داخل خیابان انقلاب بود در خیابان‌های دیگر بود. در میدان انقلاب که به قول معروف جای سوزن انداختن نبود. سخنران هم آقای علم‌الهدی بود و سخنرانی آتشینی هم ایراد کرد و ابراز احساسات مردم هم بسیار فراوان بود.

من موقع برگشت تازه فهمیدم که چه خبر است. ما پیاده رفتیم و از ولیعصر و چهارراه کالج هم گذشتیم تا اینکه به جایی رسیدیم که دیگر می‌شد اتومبیل سوار شد. همراه این سیل جمعیت پیاده راه رفتن خودش یک لذت خاصی داشت. همان‌جا متوجه شدم که مردم با این حضورشان فتنه را خاموش کردند و التهاب و آتش فتنه فروکش کرده و خاموش شده و دیگر نمی‌توانند بیایند و آن نابه‌سامانی‌ها، ناامنی‌ها و ناهنجاری‌ها را ادامه بدهند. ۹ دی حرکت بسیار ارزنده و به‌جایی بود و مردم هم بسیار گسترده و خوب استقبال کردند.

به نظر من وقایع روز ۱۶ آذر و دانشگاه تهران و آن قضیه پاره کردن عکس حضرت امام و توهین به ایشان و بعد هم وقایع روز عاشورا، سبب شد که خود به خود ماهیت این افراد که آمده بودند و هیئت‌ها را آتش زده بودند برملا شود و بعد هم روز ۹ دی به عنوان یک روز به یاد ماندنی در تاریخ ایران، نشان داد که قدرت معنوی مردم و همبستگی‌شان با مقام معظم رهبری می‌تواند هر فتنه‌ای را خاموش کند.

فتنه دیگر جانی نداشت. گرچه عده‌ای سعی می‌کردند باز هم آتش فتنه را روشن کنند و جانی به این نیمه‌جان بدهند و هنوز هم عده‌ای تلاش می‌کنند آن روزها را یادآوری کنند غافل از اینکه دیگر بین عامه مردم جایگاهشان را از دست داده‌اند.

*شما در عاشورای ۸۸ کجا بودید؟ آیا در سطح شهر آمدید که رخدادهای آن روز را خودتان ببینید؟

مهدی چمران: ۹ دی عکس‌العمل بسیار به‌جا و قاطعی بود علیه آن حوادثی که در روز عاشورای سال ۸۸ اتفاق افتاد. روز عاشورا طبق روال طبیعی، مردم به عزاداری و سینه‌زنی مشغول بودند و کسانی که عوامل آشوب فتنه ۸۸ بودند و یک عده‌ هم که متأسفانه فریب آن‌ها را خورده بودند، روز عاشورا چهره دیگری را به شهر نشان دادند و این چهره برای مردم و شهر ما یک چیز عجیب و غیر قابل باور و غیر قابل تصور بود.

از صبح روز عاشورا من به دسته‌های عزاداری و هیئت‌های مختلف می‌رفتم. اول صبح در مراسمی که در یک خانه برگزار می‌شد حضور داشتم که مشکلی پیش نیامد. بعد به مراسم دیگری رفتم که در خیابان آزادی بود.

پشت مسجد صاحب‌الزمان واقع در چهارراه پپسی‌‎کولای سابق، هیئتی بود که به نام هیئت دیوانگان حسینی معروف است و هیئت بسیار ریشه‌داری است و خیلی هم عزاداری جالبی هم دارد. ما به آن‌جا رفته بودیم و بعد هم با دسته عزاداری در خیابان به راه افتاده بودیم تا به مسجد رفته و داخل مسجد عزاداری کنیم و بعد باز به همان خانه ـ که الان گویا به یک حسینیه تبدیل شده – برگردیم. افراد خاص هم زیاد به آنجا می‌آمدند. یادم هست امیر سرلشکر سلیمی و سرتیپ رحیمی می‌آمدند. آن سال هم در این هیئت این افراد حضور داشتند.

ما وقتی آمدیم داخل خیابان، با عده‌ای برخورد کردیم که ظاهرشان جور دیگری بود؛ لباس‌های رنگی پوشیده بودند و شعارهای خاص سرمی‌دادند. آنها حتی آمدند سمت دسته عزاداری ما و چند سؤال هم از ما پرسیدند. سعی ما این بود که ایجاد درگیری نشود و اتفاقی نیفتد که به درگیری منجر شود، چون تعداد آن‌ها زیاد بود و زن و بچه مردم هم بودند و معلوم نبود که چه می‌شود. به هر حال مدتی هم در داخل آن خانه بودیم. من و پسرم دو نفری بعد از مدتی آمدیم بیرون و با ماشین که خودم هم رانندگی می‌کردم شروع به گشتن خیابان‌ها کردیم.

تا موقعی که آمدیم سوار ماشین بشویم، چند نفر ما را شناختند و به سمت ما حمله کردند. وقتی من با اتومبیل حرکت کردم این‌ها با مشت به اتومبیل می‌کوبیدند. وقتی هم که پیاده همراه دسته عزاداری حرکت می‌کردیم می‌آمدند و اعتراض می‌کردند اما عزاداران کار خودشان را ادامه می‌دادند.

در خیابان آزادی حوادث دیگری هم رخ داده بود؛ مثلا عده‌ای از مسجد دانشگاه حرکت کرده بودند و یک عده‌ هم برای مقابله با آن‌ها رفته بودند. آن‌جا هم نزدیک بود بین ما و این‌ها درگیری‌هایی پیش بیاید. اما وقتی آن‌ها احساس کردند تعداد دسته‌های سینه‌زنی بیشتر است کمی کوتاه آمدند.

من در بین جمعیت آنها شخصی را دیدم که لباس قرمزی به تن داشت و پارچه قرمزی هم روی سرش بود. من گفتم: روز عاشورا شمر هم آمده و دیگر عاشورا کامل شد چون شمر هم داریم. بعد که خودش را معرفی کرد فهمیدم دانشجو است و یک مقدار درگیری لفظی به وجود آمد. من به او گفتم شما دانشجو هستید، عقلتان نمی‌رسد که امروز عاشورا است؟! عاشورا با روح و معنای مردم کار دارد و امروز خون مردم به جوش می‌آید.

جاهای دیگر هم درگیری بود. ما آمدیم داخل خیابان و آنجا هم با بعضی دسته‌جات مواجه می‌شدیم که خطرناک هم بودند. ممکن بود حمله‌ هم بکنند ولی من می‌خواستم ببینم چه خبر است. تقریباً چند ساعت در همان منطقه آزادی و خیابان نواب و این مناطق که شلوغ هم بود گشتیم و بعضی وقت‌ها هم با تلفن همراهمان عکس می‌گرفتیم. البته طوری می‌گرفتیم که آن‌ها متوجه نشوند و آنها را تحریک نکنیم.

بالاخره من به مرکز ترافیک شهرداری در خیابان ایرانشهر رفتم. آنجا از طریق دوربین‌ همه جا را می‌دیدند. البته بعضی جاها سیم‌های دوربین‌هایشان را پاره کرده بودند و ارتباط قطع شده بود. آقای سردار رجبی که فرمانده پلیس تهران بود را هم زده بودند و او را که وضع بدی هم داشت به بیمارستان منتقل کرده بودند.

مثل اینکه ایشان در حال گشت‌زنی بوده‌اند که به او حمله کرده و خیلی شدید هم اشان را زده بودند به طوری که صورتشان پر از جای مشت و لگد بود و تمام سر و صورت باد کرده، ورم کرده و خونین شده بود. خلاصه من از آن‌جا تقریباً همه جاهایی که شلوغ شده بود را می‌دیدم و تا نزدیکی‌های غروب آن‌جا ماندیم. غروب که شد می‌خواستیم برای شرکت در مراسم روضه‌خوانی به جای دیگری برویم.

این را بگویم که این حادثه به شدت بر روی مردم تأثیر گذاشته بود. من خودم دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم. با این‌که آن روز خیلی صبر کردم و سعی داشتم با کسی درگیر نشوم یا اصلاً با آن‌ها برخورد نکنیم ولی قابل تحمل نبود. فردای آن روز هم قرار بود یک تئاتر در رابطه با فلسطین در بام تهران اجرا شود. به من گفتند چون شما از لبنان و فلسطین اطلاعاتی دارید برای تماشای این تئاتر بیایید. ما هم راه افتادیم و رفتیم. از دانشگاه آمدیم بیرون و از بنیاد شهید چمران که نزدیک دانشگاه است به تنهایی به طرف ایرانشهر، پشت لانه جاسوسی امریکا رفتم. سر چهارراه‌ها درگیری بود.

در چهارراه ولیعصر(عج) که می‌خواستم بروم دیدم که نمی‌شود رفت. سطل‌های زباله را آتش زده‌ و راه‌بندان کرده‌ بودند. عده‌ای هم با پلیس درگیر شده بودند. آمدم داخل خیابان ولیعصر و دیدم که در میدان ولیعصر هم درگیری رخ داده است. یک خیابان باریکی سمت راست بود که از آن خیابان به سمت داخل حرکت کردم. غافل از این که آن‌ها در خیابان ولیعصر تظاهرات کرده‌ بودند و پلیس آنها را تعقیب کرده بود و این‌ها داخل کوچه‌ها رفته‌ بودند و من هم دقیقا به سمت آنها می‌رفتم.

وقتی نزدیکی‌های بیمارستان فیروزگر رسیدم چند نفر من را شناختند و داد و فریاد کردند که چمران اینجاست. این‌ها تعجب کرده بودند که اولاً من چرا تنها هستم و در ثانی الان باید چکار بکنند؟ حمله کنند یا نه؟ گیج شده بودند. من هم سریع رد شدم و واقعاً هم خدا کمک کرد که زنده از آن‌جا درآمدم. چون تعدادشان زیاد بود و کسانی بودند که به اصطلاح زخم خورده بودند و در انتهای این کوچه منتظر بودند که دوباره بیایند جلو و تظاهرات کنند.

خلاصه من از وسط این‌‌ها خارج شدم و آمدم پشت شرکت نفت و به بام تهران رفتم. آنجا گفتم که از چنین معرکه‌ای خارج شدم و دوباره یاد جنگ افتادم و منتظر چند نارنجک بودم. آنجا یک عده به من می‌گفتند که چرا تنها آمدی؟ گفتم من علاقه ندارم کسی با من همراه باشد. البته الان یک مقدار رانندگی برایم مشکل شده است و وقتی مدت زیادی در شهر تردد می‌کنم واقعاً برایم خسته کننده است و لذا با دوستانم می‌رویم و سعی می‌کنم تنها نباشم. ولی آن وقت تنها می‌رفتم. البته شانس هم آوردم که تنها بودم شاید اگر تنها نبودیم بیش‌تر مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتیم.

من در دوران فتنه خودم شاهد بودم که متاسفانه چند جوان که نمی‌دانم از کجا هم آمده بودند به مغازه‌ها و بانک‌ها حمله می‌کردند و شیشه‌ها را می‌شکستند. یادم هست جلوی یکی از بانک‌ها یک سطل زباله بود که آن را آتش زده بودند که ما به آنها اعتراض کردیم و آنها هم میله‌ای که در دستشان بود را بلند کردند و ما را تهدید کردند. خلاصه ما با کمک افرادی که آنجا بودند آتش را خاموش کردیم. تا مدت‌ها این سوختگی جگر خیابان معلوم بود. تا مدت‌‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‌ها من هر دفعه که می‌دیدم یاد آن روز می‌افتادم. نه تنها آن‌جا بلکه جاهای دیگر خیابان‌ که سوخته بود هم آثارش مشخص بود.

تقریبا دو سه روز بعد از انتخابات ۸۸، یادم هست که اطراف دانشگاه خیلی شلوغ بود و من می‌‌خواستم از دانشگاه بیرون بیایم. دوستان ما نمی‌گذاشتند که من تنها بروم. گفتم نگران نباشید، بالاخره ما مرد جنگ هستیم. خلاصه آمدم بیرون. در راه دیدم درست وسط خیابان وصال شیرازی یک دختر خانمی دارد علامت می‌دهد که از آن‌جا بیاید و به آنجا بروید. با تلفن صحبت می‌کرد و کفش‌های پاشنه بلندی هم داشت. دستور می‌داد که فلان کار را بکنید. به تاکسی‌ها و اتومبیل‌هایی که می‌رسیدند می‌گفت چراغ‌هایتان را روشن کنید و بوق بزنید. خب، می‌خواستند با اینگونه مسائل یک حالت التهاب به شهر بدهند.

انتهای پیام/

[ad_2]

لینک منبع

ثبت شرکت سئو سایت

به این نوشته امتیاز بدهید!

سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس

  • ×

    با ما در ارتباط باشید