» فرهنگی، هنری » سینما و تئاتر » حقانی: مروری بر فرقه بابیه و ازلی گری در ایران
سینما و تئاتر

حقانی: مروری بر فرقه بابیه و ازلی گری در ایران

۲۷ آبان ۹۷ 0۰14

[ad_1]

به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، پنجمین جلسه از نشست سوژه یابی در مستند با موضوع «نقش روشنفکران در مشروطه و پس از مشروطه» با حضور علاقه‌مندان زیر نظر موسی حقانی در حوزه‌ هنری برگزار شد. در این نشست به نحوه شکل‌گیری فرقه بابیه در ایران پرداخته شد.

*شرکت بابی‌ها در انقلاب مشروطیت، اتهامی است که به نواندیشان و نوگرایان در آن عصر زده می‌شود

موسی حقانی در ابتدای صحبت‌های خود ضمن اشاره با بابی‌ها در جریان مشروطه گفت: اگرچه آخوندزاده و همراهانش به صورت مستقیم در مشروطه حضور نداشتند و یا فقط افکار ملکم‌خان در ایجاد مشروطه نقش داشت، کسانی نظیر بابی‌ها (ازلی‌ها) و میرزاآقاخان کرمانی به صورت مستقیم در مشروطه درگیر بودند. در این جلسه وارد بررسی شخصیت‌هایی می‌شویم که به صورت مستقیم در مشروطه نقش داشتند.

این موضوع بسیار مهم است و کمتر نیز به آن پرداخته شده است. البته در جاهایی که به این موضوع پرداخته شده است، این‌گونه عنوان می کنند که بابی‌ بودن و شرکت بابی‌ها در انقلاب مشروطیت اتهامی است که به نواندیشان و نوگرایان در آن عصر زده می‌شود و هر کسی که تفکر نویی را ارائه می‌کرد، برچسب بابی‌گری به او می‌خورد و با این حربه می‌خواستند او را از میدان به در کنند و راه هر نوآوری را ببندند. متاسفانه این حرف یک دیدگاه کلی در این عرصه است که رواج آن به حدی است که دامن مسئولین فرهنگی و بعضی از چهره‌ها را می‌گیرد. البته خود من موافق هستم که باید احتیاط کنیم و هر کسی را به صرف این که دیدگاه دیگری دارد، با چوب بابی‌بودن و بهایی بودن نرانیم. جالب این‌جا است که اغلب کسانی که در آن دوره این اتهام بهشان وارد شد، خیلی هم بی‌ربط نبوده است. البته ممکن است که در مواردی جزئی اشتباهی صورت گرفته باشد اما در اغلب موارد این ایراد وارد است و به نوعی یک هم‌بستگی با این جریانات داشتند.

 

شناخت میرزاآقاخان کرمانی، اولین گام برای شناخت روشنفکری دینی در ایران

وی به شناخت روشنفکری دینی در ایران اشاره کرد و گفت: به نظرم برای شناخت روشنفکری دینی در ایران باید در مرحله اول میرزاآقاخان کرمانی را بشناسیم و از این نظر شناخت دیدگاه‌ها و آرای او بسیار کمک‌کننده است. بعضی جاها عینا همان حرف‌هایی که میرزا‌آقاخان زده است، توسط روشنفکران دینی تکرار می‌شود. دقت کنید که نتیجه تمام صحبت‌های آنان نفی شریعت، ارائه یک الگو و نمونه حداقلی از دین، نفی روحانیت شیعه و … است.

می‌خواهم راجع به بابیه یک توضیحات کوچکی بدهم. در ایران دوره قاجار، شیخیه که گرایشی از اخباریه بوده است، در بخش‌هایی از ایران و به ویژه تبریز و کرمان فعال می‌شود. شیخیه دو چهره محوری دارد که یکی شیخ احمد احسایی است و دیگری شیخ کاظم رشتی است. در آرای آقای احسایی نوع غلو نسبت به جایگاه ائمه دیده می‌شود و ادعاهایی هم دارند. آنان ادعا می‌کنند که توانستند مشکلات شیعه و اسلام را در ۳ زمینه حل کنند.

 یکی در خصوص معاد جسمانی است، دیگری در خصوص معراج جسمانی است و دیگری در مورد حیات جسمانی حضرت حجت است. مشکل اول را این گونه حل می‌کنند و می‌گویند که ما معاد جسمانی نداریم و معاد با جسم برزخی صورت می‌گیرد. مشکل دوم را این‌گونه حل کردند که پیامبر هم با جسم عنصری خود به معراج نرفته است بلکه با جسم مثالی‌اش به معراج رفته است و در نهایت در مورد امام زمان نیز می‌گویند که ایشان حیات مثالی دارد.

بدین معنی که ایشان حیات جسمانی ندارد و در عالم مثال زندگی می‌کنند. شیخ احمد احسایی معتقد است که عالم بر چهار رکن توحید، نبوت، امامت و رکن رابع استوار است. منظورشان از رکن رابع انسان کامل است که در آن مقطع، خودشان مدعی این جایگاه بودند. سید کاظم رشتی به مقوله ظهور بسیار تاکید می‌کند گویی که عن‌قریب است که ظهور شکل بگیرد.

در مقابل حمله شدیدی به تقلید، علما و مراجع و متجهدین دارد به نوعی که نقد او فراتر از یک نقد ساده است و به اهانت می‌رسد. این صحبت‌ها فضای بسیار تندی را در آن مقطع به وجود می‌آورد و به نظر می‌رسد که استعمار هم به خوبی آن تفاوت‌ها و ادعاها را رصد می‌کرده است.

فرقه بابیه چگونه در ایران به راه افتاد؟ / نقش مستقیم انگلیس و روس در ایجاد بابیه برای تجزیه ایران

موسی حقانی به نحوه شکل‌گیری فرقه بابیه در ایران اشاره کرد و گفت: فردی به نام علی محمد شیرازی در زمره شاگردان سید کاظم رشتی بود. کاظم رشتی به نوعی در مورد این شخص صحبت می‌کرد که گویی او باب ارتباط با امام زمان در عالم مثال است. البته وقتی که او مرد، ۱۶-۱۷ نفر از شاگردانش ادعای باب بودن کردند.

مشهور است که روس‌ها این جریان را به راه انداختند اما قضایا پیچیده‌تر از این روایت است. خود باب عبارتی دارد که به ما کمک می‌کند که بتوانیم منشا این جریان را بشناسیم. باب می‌گوید که زمانی که در بوشهر بودم با علمای بنی‌اسرائیل محشور بودم. حال سوال پیش می‌آید که آقای علی محمد شیرازی در بوشهر چه می‌کرده است؟ دایی‌های او تجارت‌خانه داشتند و تجارت تریاک داشتند. البته در آن زمان، تریاک جز صادرات‌های عمده ایران بود و خیلی‌ها درگیر این ماجرا بودند.

ظاهرا آقای شیرازی نیز در آن تجارت خانه کار می‌کرده است و با یهودیان بغدادی تجارت داشتند. پس به نظر می‌رسد که آقای باب با یهودیان در ارتباط بوده است و آنان به خوبی ظرفیت‌های ایران را رصد می‌کردند. آنان می‌دانستند که می‌توانند با این تفکر، روحانیت شیعه را دچار چالش کنند و زمینه را برای نفوذ بیش‌تر فراهم کنند. دقت کنید که بنای انگلیسی‌ها از همان ابتدا این بود که ایران را تجزیه کنند و از این طریق آن را به نابودی برسانند. به طور طبیعی از جنگ داخلی و خارجی استفاده کردند و از هیچ چیزی غفلت نداشتند. بنابراین کسی که می‌گوید من با علمای بنی‌اسرائیل محشور بودم و تجارت تریاک با یهودی‌ها داشتم، طبعا در میان مدعیان بابیت کارش می‌گیرد.

ادعای باب بودن و ارتباط با امام زمان، زمینه اصلی برای از بین بردن مرجعیت شیعه

وی بیان داشت: حال یک سوال به وجود می‌آید و آن هم این است که آنان با این ادعا می‌خواهند چه‌کار کنند؟ اگر دقت کنید می‌بینید که اولین ادعای آنان وجود باب و فردی است که با امام زمان در عالم مثال ارتباط دارد و می‌تواند حرف و حکم را از امام معصوم بگیرد و به مردم منتقل بکند. با طرح این مساله، آنان مرجعیت شیعه و مشروعیت آن را هدف گرفتند.

اگر مطمئن بشوید که یک نفر هست که با امام زمان ارتباط دارد و در مقابل مرجع تقلیدی هست که براساس استنباط خود از منابع، حکم صادر می‌کند، خب طبیعی است که طرف، فرد اولی را می‌پذیرد و به سمت کسی می‌رود که مطمئن باشد و بتواند حکم درست را بگیرد. بنابراین آنان بر روی میراث شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی بحث باب بودن را به صورت گسترده مطرح کردند تا دیگر کسی به سمت مراجع نرود. دقت کنید که آنان در گام اول آنان مرجعیت شیعه را می‌زنند و در گام بعدی به سراغ مابقی موارد می‌روند.

کمی بعدتر نیز، او ادعای مهدویت می‌کند و می‌گوید که حضرت مهدی ظهور کرده است. تبلیغات بسیار زیادی بر روی این موضوع صورت می‌گیرد و از ادعای ظهور حضرت مهدی پشتیبانی می‌کنند. وقتی کار به این‌جا می‌رسد، شیخیه بسیار نگران می‌شود و به نقد باب و ادعاهای او می‌پردازد. نتیجه این ادعا، متهم شدن شیخیه می‌شود.

آنان متهم می‌شوند که حرف مهدویت را شما به راه انداختید و نتیجه آن این است که یک نفر می‌آید و می‌گوید من باب هستم و بعدا هم می‌گوید من خود امام موعود هستم و … جالب است بدانید که در محاکمه باب در تبریز، علمای شیعه اصولی، حکم بر جنون این شخص دادند و تلاش می کردند تا او از اعدام خلاص بشود. شاید این حکم آنان به دلیل رفتارهای غیرعادی او بوده است و شاید هم به این دلیل بوده است که می‌خواستند با رد کردن او قضیه را تمام کنند. در مقابل علمای اصولی، علمای شیخی حکم بر ارتداد و کفر او دادند و نتیجه آن حکم اعدام بود.

وی در پاسخ به سوالی مبنی بر موضع علمای اخباری نسبت به ادعاهای باب گفت: آنان با باب بودن او مشکل نداشتند. چرا که خودشان نیز این تفکر را ترویج می‌کردند اما از وقتی که ادعای مهدویت کرد، علیه او موضع گرفتند.

از ادعای پیغمبری باب تا جانشینی خداوند/ هدف اصلی، از بین بردن ارزش‌های دین اسلام است

موسی حقانی ضمن اشاره به اعلام پیامبری از سوی باب، بیان داشت: البته بعضی از افراد هم بودند که نسبت به حرف‌های با، موضع دو پهلو داشتند. برای مثال، میرزاطاهر که مدیر روزنامه اختر بود، موضعی دو پهلو داشت. با این که ادعا می‌کرد که شیخیه است اما هنگامی که روزنامه اختر را در اصفهان راه انداخت، بابی‌ها به دور او جمع شدند و از این منظر شاید بتوان گفت که اختر را بابی‌ها (ازلی‌ها) ادامه دادند.

باب کتابی به نام «اسما القیوم» دارد که بعد از ادعای مهدویت آن را منتشر می‌کند و سپس، هنگامی که ادعای پیغمبری می‌کند، کتاب «بیان» را می‌نویسد که به نوعی کتاب مقدس آنان به شمار می‌رود و احکام آنان در آن نوشته شده است. جالب است بدانید که وقتی او ادعای پیغمبری می‌کند، خاتمیت را هم منکر می‌شود و این زمینه فراهم می‌شود که دین جدیدی بیاید. در ادامه، او حتی اعلام قیامت نیز می‌کند و در دشت بدشت، اعلام قیامت می‌کند و با این کار، دین و شریعت از بین می‌رود. بنابراین می‌توان گفت که با باب بودن، مرجعیت نفی می‌شود، با ادعای قائمیت، مهدویت و انتظار از بین می‌رود، با نبوت و پیامبری، خاتمیت از بین می‌رود و با اعلام قیامت، شریعت برداشته می‌شود.

البته باید اشاره کنم که از نظر آنان، قیامت به معنای فطرت بین دو دین و آیین است. بدین معنی که وقتی یک دین به پایان می‌رسد، تا زمانی که دین بعدی بیاید، قیامت است و بنابراین هیچ حکم و آیینی بر رفتار آنان وجود ندارد. جالب است بدانید که باب در پایان ادعای خدا بودن نیز می‌کند و با این اوصاف می‌بینید که آیین جدیدی آمده است که اصول اصلی آن کاملا متفاوت با اسلام است. در نهایت باب اعدام می‌شود و اطرافیان او چیزی در حدود ۱۰ سال از صبح ازل پیروی می‌کنند.

در همین مقطع، ترور اول ناصرالدین شاه رخ می‌دهد و … البته در همین مدت، آنان یک شبکه گسترده در کشور تشکیل می‌دهند که در این شبکه، هر کس ماموریت و ظیفه خاصی را برعهده دارد. برای مثال، در کرمان، شخصی به نام شیخ محمد جعفر ته باغ لله‌ای زندگی می‌کند که در این موضوع حرکت می‌کند.

سید جواد شیرازی نیز از دیگر کسانی است که در کرمان حضور دارد. خاندان دولت‌آبادی، در اصفهان حضور داشتند و در تهران نیز شیخ نجم‌آبادی فعالیت دارد و … باید گفت که قوی‌ترین شبکه را در استانبول داشتند. وقتی باب اعدام می‌شود، این شبکه وسیع به این نتیجه می‌رسد که باید یک جنگ مسلحانه قوی به راه بیندازد.

آنان جنگ می‌کنند، بسیاری از شهرها را می‌گیرند و اقدام به ترور ناصرالدین شاه می‌کنند. این ترور ناکام می‌ماند و ناصرالدین شاه بعدا تلافی می‌کند. دقت کنید که در این مقطع هم روس و هم انگلیس از آنان پشتیبانی می‌کنند؛ چه در خود شهرها و تلاش برای عدم بازپس گرفتن شهرها از سوی ناصرالدین شاه و امیرکبیر و چه در فراری دادن آنان و خارج کردن اسناد آنان از کشور. البته شبکه انگلیسی‌ها بسیار قوی تر است و عیان نیست در حالی که روس‌ها خیلی علنی کار می‌کنند. برای مثال، سفیر روس‌ می‌آید و حسینعلی نوری را تحت حمایت خود می‌گیرد. انگلیسی‌ها از طریق تجارت‌خانه شخصی به نام مانکچی کارهایشان را جلو می‌برند. مانکچی یک زرتشتی است که به همین بهانه فرزندان زرتشتی‌ها را جمع‌آوری می‌کند، به مدرسه‌ای خاص می‌رود و یک استاد بهایی برایشان قرار می‌دهد تا بچه‌های زرتشتیان بهایی شوند. در نهایت، در استانبول و در سال ۱۳۰۹ قمری، میرزا‌آقاخان کرمانی بسیار فعال می‌شود و یک حلقه روشنفکری فعال در آن‌جا به راه می‌اندازد.

معرفی میرزاآقاخان کرمانی؛ از یک خانواده زرتشتی تا صوفی‌گری و تفکرات روشنفکری

موسی حقانی در بخش دیگری از صحبت‌های خود به میرزاآقاخان کرمانی اشاره کرد و گفت: در ابتدا باید بگویم که هم فرقه ازلیه و هم فرقه بابیه در مشروطه حضور دارند و جز گردانندگان اصلی خیلی از جریانات می‌شوند. برای مثال، نشریه اختر که یک نشریه روشنفکری است، در ظاهر هیچ تضادی با اسلام ندارد اما این روزنامه به عنوان یکی از ارگان‌ها عمل می‌کرد. گفته می‌شود که زن‌العابدین تقی اف که مالک و صاحب امتیاز چاه‌های نفت بادکوبه و باکو بود، تعداد قابل توجهی از روزنامه اختر می‌خرید و به نجف می‌فرستاد تا در بین علما و طلاب توزیع شود.

میرزاآقاخان کرمانی، اهل کرمان است. البته باید بگویم که کرمان شهر بسیار عجیب و غریبی است. شهری است که زرتشتی‌ها در آن هستند، یهودی‌ها هستند، صوفی‌ها هستند، شیخی‌ها، شیعیان اثنی عشری اصولی هستند و بابی‌ها هم در آن پیدا می‌شوند. در حقیقت، همه نوع فکر در آن وجود دارد و فضا برای بعضی از حرف‌ها و ظهور بعضی از اشخاص مناسب است. در این بین، خانزاده‌ای به نام میرزا‌اقاخان کرمانی به دنیا می‌آید.

نام پدر او عبدالرحیم بوده است و پدر بزرگ مادرش، صوفی علی اللهی بوده است و از طرف پدرش نیز به نوه مظفرالدین شاه کرمانی برمی‌گردد. خاندان پدری او زرتشتی بودند که بعدا مسلمان می‌شوند. اگر به خانواده او نگاه کنید، یک طرف زرتشتی گرایی است و طرف دیگر، صوفی‌گری و علی اللهی گرایی است و از طرف دیگر شیعه بودن از نوع شیخی است.

او در سال ۱۲۷۰ قمری متولد می‌شود، خواندن و نوشتن را در همان‌جا یاد می‌گیرد و مابقی علم‌ها را تا ۳۰ سالگی می‌خواند. به نظر می‌رسد که او برای یادگیری علوم مختلف همت زیادی داشته است. دو نفر در انحراف جدی این شخص، تاثیر بسیار زیادی داشتند. البته او زمینه انحراف را داشت چرا که شیخی مسلک بود. یکی ملامحمدجعفر کرمانی ملقب به شیخ‌العلما است. او فساد عقیدتی داشت و در همان زمان ناصرالدین شاه چندبار دستگیر شد. پسری به نام شیخ احمد روحی دارد که در همراهی با میرزاآقاخان بسیار فعال بوده است.

میرزا‌اقا‌خان توسط شیخ جعفر ته باغ للعی با اندیشه‌های احسائی آشنا می‌شود و نسبت به بابیت تمایل پیدا می‌کند. نفر دوم هم که باعث تغییر عقاید او می‌شود، سید جواد شیرازی است. در دوره‌ای که او در ایران بوده است، شروع به یادگیری زبان می‌کند. گفته می‌شود که زبان انگلیسی را در نزد فردی به نام افلاطون زرتشتی یاد می‌گیرد و از همان ابتدا با هیئت پروتستان مربوط می‌شود.

زبان فرانسوی را نزد کشیک‌های ژزوئیت یاد می‌گیرد و هم در ایران و هم در استانبول با آنان ارتباط برقرار می‌کند. بر همین اساس گفته می‌شود که از طریق همین دو جریان یعنی پروتستان‌ها و ژزوئیت‌ها با فرانسه و غرب و تفکرات عصر روشنگری آشنا می‌شود. او همراه با سید احمد روحی از کرمان به اصفهان می‌رود و از آن‌جا که این شهر کانون اصلی فعالیت بابی‌های ازلی بوده است، نقش جدیدی برای او در آن‌جا ایجاد می‌شود. دقت کنید که ازلی‌های اصفهان دو دسته بودند؛ گروهی از آنان مانند شیخ محمد منشادی علنا فریاد می‌زدند که ما ازلی هستیم و تفکرات باب را تبلیغ می‌کردند و عده‌ای نیز نظیر میرزا هادی دولت‌آبادی در خفا عمل می‌کردند. با این اوصاف همهشان به ازلی بودن مشهور بودند. این مخفی‌کاری این قدر گسترده بوده است که هنوز هم اسناد مختلفی از بابی بودن یا نبودن بعضی افراد منتشر می‌شود.

میرزاآقاخان، مهم‌ترین کتاب بابی‌ها را نوشت/ ماجرای آشنایی با سیدجمال

وی به سرگذشت این چهره تاریخی اشاره کرد و گفت: میرزاآقاخان کرمانی بعد از مدتی به سمت تهران حرکت می‌کند. در تهران با شیخ هادی نجم‌آبادی و یحیی دولت‌آبادی آشنا می‌شود و ظاهرا یک سری از کتاب‌ها و آثار بابی‌ها را به تهران منتقل می‌کند و در اختیار افراد مختلف قرار می‌دهد.

او سپس به مشهد می‌رود و با شیخ الرئیس قاجار ارتباط پیدا می‌کند، سپس به رشت می‌رود و به استانبول می‌رود و در نهایت از استانبول به قبرس می‌رود تا با صبح ازل دیدار کند. هم میرزاآقاخان هم شیخ احمد روحی با دو دختر صبح ازل ازدواج می‌کنند. البته این اردواج برای آنان ناکام بوده است چرا که وقتی به استانبول برمی‌گردند، زنا‌هایشان سازگاری ندارند و هر دو نفر زن‌هایشان را طلاق می‌دهند. میرازآقاخان سفری به دشمق نیز دارد و در آن‌جا با بهایی‌ها مناظراتی دارد و شروع به نوشتن کتاب هشت بهشت می‌کند که به نوعی دومین کتاب مهم بابی‌ها بعد از کتاب «بیان» است.

باید اشاره کنم که در همین مقطع، میرزا‌اقاخان با ادوارد براون بسیار در ارتباط است و او تشویقش می‌کند تا کتاب‌های متعدد را بنویسد. علاوه بر این، مانکچی نیز تاثیر بسیار زیادی بر میرزاآقا خان دارد. در حقیقت می‌توان گفت که این دو نفر نقش بسیار زیادی در ترویج تاریخ‌نگاری بابی ازلی و بهایی دارند. مانکچی بهایی است و ادوارد نیز با ازلی‌ها بسیار در ارتباط است. در مورد کتاب هشت بهشت باید بگویم که این کتاب، هشت باب دارد که هر باب به عنوان یک بهشت نام برده شده است.

از نظر آنان، بهشت دنیایی است که آیین باب در آن رواج پیدا کرده است و استقرار دارد. گفته می‌شود که این کتاب توسط شیخ احمد روحی نوشته شده است اما در اصل، هر دو نفر این کتاب را می‌نویسند. حتی در گزارشی که به ادوارد براون دارند می‌گویند که میرزاآقاخان این کتاب را نوشته است و روحی کمک کرده است و ماحصل اندیشه‌های سید جواد کربلایی است. گفته می‌شود که میرازآقاخان به شدت شیفته سید جمال می‌شود.

البته باید این موضوع را واکاوی کرد که این شیفتگی فقط در زمینه پان اسلامیست است و یا سیدجمال نکات دیگری را هم می‌گوید که آنان جذب او می‌شوند. البته می توان گفت از آن‌جا که میرزا‌آقاخان بسیار تند بوده است و حتی برای کشتن شاه دست به اسلحه نیز شده بودند، نیاز به کسی بوده است که بتواند او را کنترل کند و چون سیدجمال آرام‌تر بوده است، ارتباط خوبی بین آنان شکل می‌گیرد.

معرفی آثار میرزاآقاخان کرمانی؛ نقد اسلام و حمله به آن تا ترویج باستان‌گرایی

این کارشناس تاریخ معاصر به آثار میرزا آقاخان پرداخت و گفت: در مورد آثار میرزا‌آقاخان می‌توان گفت که او آثار متعددی دارد. کتاب «جنگ ۷۲ ملت» یکی از آثار او است. در این کتاب به ترویج تساهل و تسامح و پلورالیسم می‌پردازد. رویکرد او اتحاد جهان اسلام است اما کمی فرق دارد. یک زمان هست که ما می‌گوییم، جهان اسلام شامل مسلمانان و کشورهای اسلامی با هم متحد شوند اما او معتقد است که صوفی و بابی و بهایی و … باید با هم متحد شوند و روح همه ادیان الهی و بشری را بگیرند.

اثر دیگر او «۳ مکتوب» است که از مکتوبات آخوندزاده اقتباس کرده است و البته از آن جامع‌تر و کامل‌تر است. در کتاب ۳ مکتوب، بیش‌تر به نقد اعراب و حمله به آنان و حکومت‌های بعد از اسلام و ترویج باستان‌گرایی و ایرانی‌گری می‌پردازد. کتاب دیگر او هم با نام «صد خطابه» است. دقت کنید که در این‌جا بحثی را مطرح می‌کند که خیلی‌ها را به اشتباه می‌اندازد و آنان فکر می‌کنند که میرزا‌اقاخان کرمانی از بابیه عدول کرده است و حتی یکی از اساتید معروف دانشگاه تهران گفت که او در آخر برگشت و شیعه اثنی‌عشری شد و به شهادت رسید.

او اساسا اسلام را نقد می‌کند و در مورد باب می‌گوید که آن از مذاهب مخترعه انسان و باطل است. وقتی این عبارت را به کار می‌برد، بیش‌تر به شاخه بهایی بابیه اشاره دارد چرا که بعدا در کتابی، به تایید ازل و مکتب صبح ازل می‌پردازد. شیخ هادی نجم‌آبادی نیز چنین کاری کرده است.

وقتی کتاب او را می‌خوانید احساس می‌کنید که گویا یک عالم شیعه به نقد بهائیت پرداخته است در حالی که مراد او از بابیه، شاخه بهایی آن است. میرزاآقاخان رساله‌ای به نام ماشاالله و انشاالله دارد که در نقد سنت‌ها است. حال جالب است که این رساله و آن مجمع‌البیان را در جایی می‌خواند که سید جمال‌الدین اسدآبادی حضور دارد. در همین رساله، نظر سید جمال‌الدین را هم بیان می‌کند و می‌گوید ما مسلمانان قدری مذهب هستیم و فکر می‌کنیم که همیشه خدا باید برایمان کاری کند بنابراین هر کاری که می‌خواهیم بکنیم می‌گوییم که انشاالله. انشاالله یعنی چه؟ یعنی تو خودت هیچ قدرتی نداری؟ آیا با انشاالله می‌توان جلوی حمله مغول را گرفت؟ حتی غربی‌ها را مثال می‌زند و می‌گوید که آنان ماشاالله نمی‌گویند و برنامه دارند و می‌دانند که می‌خواهند به کجا برسند.

سید جمال در این رساله می‌گوید که چون غربی‌ها منظم هستند و کارهایشان روالی دارد، می‌دانند که اگر فلان کار را انجام بدهند، نتیجه‌اش در فردا فلان خواهد شد و به همین دلیل انشاالله به کار نمی‌برند اما ما مسلمانان این قدر به هم ریخته و بی‌نظم هستیم که مجبوریم بگوییم انشالله. اگر ما هم مثل آنان بشویم، دیگر نیازی به این عبارت نیست. به نظرم بیان این حرف‌ها از سمت سید جمال، بیانگر تجدد زدگی او است. در آرای سیدجمال نوعی تجددزدگی وجود دارد که این‌ها نمونه‌ای از آن است.

 

ازلی‌گری گام رو به جلوی بابیه بعد از ادعاهای باب برای حفظ این فرقه است

وی اضافه کرد: میرزاآقاخان کتاب «هشت بهشت» و «تکمیل و تشریع» خود را برای بابی‌ها نوشت. اگر دقت کنید می‌بینید که به تناسب مخاطب و شرایطی که در آن قرار دارد، کتاب‌های مختلف می‌نویسد و همین موضوع باعث می‌شود که افراد در مواجهه با او دچار تناقض بشوند و در انتها متوجه نشوند که این فرد بالاخره چه آیینی داشته است.

رویکرد او در کتاب هشت بهشت، بابی‌گری است در حالی که رویکرد او در ۷۲ ملت، پلورالیسم دینی و تساهل دینی است. بنابراین در این‌جا مخاطب او دیگر بهایی نیست در حالی که بهره‌بردار نهایی بابی است. اقلیت منجسم دارای برنامه معمولا از تساهل و تسامح دینی حمایت می‌کند. حتی در جریان مشروطه، در پشت تساهل و تسامح یا زرتشتی‌ها بودند، یا یهودی‌ها بودند و … در حقیقت، اگر فضای پلورالیسم را بپذیرید، دیگر کسی انگیزه پیدا نمی‌کند که بخواهد با آنان درگیر بشود و بساط‌شان را جمع کند.

هم‌چنین کتاب‌های «صد خطابه» و «۳ مکتوب» برای منوران فکری غیر ازلی نوشته است. بنابراین در هر یک ادبیات خاص خود را دارد. حتی در روزنامه‌ها نیز ادبیات خاص خود را دنبال می‌کند. برای مثال، ژست او در روزنامه اختر، شاید اسلامی هم باشد و به همین دلیل است که عده‌ای عنوان می‌کنند که این آدم مسلمان است و بهایی نیست.

این در حالی است که اگر شما ۳ مکتوب را بخوانید می‌گویید که او یک آدم بی‌دین و بی اعتقاد به همه چیز است که حتی باب را هم مورد نقد قرار می‌دهد و … در هشت بهشت هم با یک بابی دو آتشه روبه‌رو هستید. باید بیان داشت که میرزاآقاخان تغییراتی را در فرقه بابیه داشت. این تغییرات ناشی از تاثیرات او از تجدد بود. برای مثال، او رساله روشنگری کانت را در استانبول ترجمه کرده و منتشر می‌کند. این رساله چه ربطی به باب و بابی‌گری دارد؟ عقیده من بر این است که ازلی‌گری یک گام رو به جلوی آنان بعد از ادعاهای باب است که هم بتوانند اساس و ادعای قبلی را بیان کنند و هم خود را با شرایط روز وفق بدهند. این وظیفه بر دوش میرزاآقاخان گذاشته شده بود. به همین دلیل است که او را جز روشنگران مشروطه می‌دانند.

مروری بر عقایئ میرزاآقاخان؛ از دین ستیزی تا

حقانی به آرا و نظریات میرزاآقاخان اشاره کرد و گفت: در مورد آرا و نظرات او باید گفت که مهم‌ترین اعتقاد او غرب‌گرایی و ترویج تجدد است. او تاکید بسیاری به گسستن از غیب و ماورای‌الطبیعه دارد و این موضوع در آثار او دیده می‌شود. تنها میزان برای فهم حقایق و درک مسائل عالم را علوم مادی می‌داند و هم‌چنین وجود اهل علم را دلیلی بر بی‌نیازی از انبیا می‌داند.

او علوم مادی را بسیار بهتر از علوم الهی می‌داند و اعتقاد دارد که انسان می‌تواند احکام تکلیفی خود را از آنان کسب کند و بنابراین نیازی به وحی نخواهد داشت. در سخنان او دیده می‌شود که می‌گوید با پیشرفت علم و ممکن شدن تفسیر و مهار طبیعت، دین موضوعیت خود را از دست داده است و بنابراین دیگر نیازی به انبیا نیست.

میرزا‌آقاخان، دین را موضوعی موهومی می‌داند و آن را بر دو قسم تقسیم می‌کند؛ غیر طبیعی و غیر عقلانی. بنابراین اعتقاد دارد که دین زمینه‌ساز سقوط بشر بوده است. در حقیقت می‌توان گفت که او مکتب دئیست را ترویج می‌کند که هم در تشکل‌های ماسونی و هم در اروپای آن زمان وجود داشته است.

او به نهضت پروتستانی اعتقاد دارد و به همین دلیل دین اکنون را نفی می‌کند و معتقد است که دین زرتشت و مسیحیت استعداد پیشرفت و ترقی را فراهم می‌کند. باید گفت که او بسیار تندتر از آخوندزاده به اسلام و مسلمانان می‌تازد. بعضی‌ها معتقدند که اداره روزنامه اختر توسط میزاآقاخان، دلیلی بر بابی بودن میرزاطاهر است. البته من به موضوع دیگری رسیدم. به نظر می‌رسد که روزنامه اختر، رسانه حکومت هند بریتانیا است و ارگان سرویس امنیتی بریتانیا است که وظیفه دارد همه را به کار ببندد. بدین معنی که هم از سید جمال شیعه مطلب می‌زند، هم از میرزاقاخان ازلی مطلب می‌زند و …

او در بخش انتهایی سخنان خود گفت: ازلی‌های استانبول که قوی‌ترین ازلی‌ها هستند، در ۳ جا متمرکز شده بودند؛ یکی سفارت ایران است. این موضوع خیلی مهم است و می‌تواند موضوع یک تحقیق باشد. سفیر ایران محسن خان معین‌الملک است. در اسناد ماسونی می‌خوانیم که او قرار بود یک لژ به نام لژ اسلام در ایران تاسیس کند.

او سفارت ایران را در اختیار بابی‌ها و ازلی‌ها قرار داد. مرکز دیگر نشریه اختر است که بسیار مهم است. به نظرم اگر بخواهیم روشنفکری در مشروطه را بررسی کنیم، باید به سراغ نشریه اختر برویم و آن را بررسی کنیم. مرکز بعدی که ازلی‌ها در آن تجمع دارند، مدارس ایرانیان است. آنان در آن‌جا تمرین کردند که چگونه در ایران مدارس جدید راه بیندازند تا آموزش و پرورش را از دست علما در بیاورند. حتما شنیده‌اید که می‌گویند علما با مدرسه مخالف بودند اما واقع قضیه این نیست. در این دوره باید تقسیم‌بندی درستی از بابی‌ها داشته باشیم. در این دوره، یک دسته از آنان بسیار تندرو هستند مانند میزراآقاخان کرمانی و … عده ای میانه رو هستند مانند شریف کاشانی. در نهایت هم عده‌ای هستند که منفعل اند.

 

انتهای پیام/

[ad_2]

لینک منبع

ثبت شرکت سئو سایت

به این نوشته امتیاز بدهید!

سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس

  • ×

    با ما در ارتباط باشید