نماد سایت پایگاه خبری تحلیلی آسمانی نیوز

شب شعر مثل گوهرشاد| کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر/ پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه

[ad_1]

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، مراسم شب شعر «مثل گوهرشاد» شامگاه سه شنبه با حضور رییس سازمان تبلیغات اسلامی و جمعی از شعرا در محل کافه نخلستان اوج برگزار شد.

در این شب شعر شاعرانی ­از جمله پروانه نجاتی، ­سید حمیدرضا برقعی، ­محمدحسین ملکیان، مصطفی محدثی خراسانی،محمد توکلی، نغمه مستشارنظامی، محسن کاویانی، فاطمه نانی‌زاد، سیده فرشته حسینی و وحیده احمدی اشعار خود را با موضوع حجاب قرائت کردند.

فاطمه نانی زاد عدم توانایی تسخیر چادر زنان ایرانی توسط رضا خان در مسجد گوهر شاد را در قالب شعری اینگونه توصیف کرد.

نقشی از گل‌های آبی روی ایوان می‌کشد

آسمان‌ها را به آغوش خراسان می‌کشد

طرحی از فیروزه می‌ریزد به چشمان حرم

صحن گوهرشاد را در زیر باران می‌کشد

با پر چادرنمازش آسمان صبح را 

دختر خورشید تا دربار سلطان می‌کشد

از شکوه صخره‌ها هرگز نکاهد ذره‌ای 

از سر زن‌ها اگر چادر رضاخان می‌کشد

می‌دود فصل خزان در برگ‌وبار باغ‌ها

بر لب هر سوسن آسیمه‌سر جان می‌کشد

نقش سرخی می‌نشیند روی کاشی‌های سبز 

در حرم گل‌برگ‌های گل فراوان می‌کشد

خون این گل‌برگ‌ها در روزگاری دورتر 

فاطمیون، زینبیون را به میدان می‌کشد

در این مراسم سید حمیدرضا برقعی با خواندن اشعاری  در مدح حضرت زهرا حال و هوایی به این مراسم بخشید.

زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا قدیمی‌تر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر
زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمی‌تر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمی‌تر

که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفته‌ست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست

ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه
شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
از آن دانه بهشت آغاز شد ریحانه ریحانه

نشاند آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد
زمین خاکستری بود اشک او رنگ و لعابش داد

زنی آنسان که خورشید است سرگرم مصابیحش
که باران نام او را می ستاید در تواشیحش
جهان آرایه دارد از شگفتی های تلمیحش
جهان این شاه مقصودی که روشن شد ز تسبیحش

ابد حیران فردایش ازل مبهوت دیروزش
ندانم های عالم ثبت شد در لوح محفوظش

چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا
زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!

مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم

مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل می‌بندد دخیل پَر بر آن چادر
ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر
تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر

همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست

محمد توکلی شاعر طنزپرداز شعری را با حال و هوای طنز اجتماعی تقدیم کرد.

چنگ باید به ساز غم بزنیم 

گور فرهنگ خویش را بکینم

تو عزادار گربه خویشی

ما عزادار گربه وطنیم

ازدواج سپید شکل گرفت 

قفل بعد از کلید شکل گرفت

اعتقادات بس که سست شدند

گربه رد شد مجید شکل گرفت

با کرامت عشق بازی شد

زن به پول سیاه راضی شد

فالوورها مجیز گفتندو

ارزش آدمی مجازی شد

چهارشنبه سفید پوش شدند

گربه‌ها توی عکس موش شدند

هرچه شد فروختند اینها

با فروشنده پرفروش شدند

 گفتنی‌ها اگر شد گفته شده

زن زیبا ببین که خفته شده

به فریب بهار غرب این گل

شیفته بوده و شکفته شده

سوژه داغ فیلم میسازند

داخل باغ فیلم می سازند

نغمه مستشار نظامی دیگز شاعری بود که در  این مراسم اشعار خود را قرائت کرد.

کتیبه کرد گل آیه‌های قرآن را
کشید طرح گل و آسمان و گلدان را
کشید نقش گل یاس را و صیقل داد
زلال آینه‌های دچار باران را
به آیه‌ها و احادیث ناب زینت داد
مناره، گنبد و مقصوره و شبستان را
نوشت نام تو را و تبرکی نو کرد
به یمن شمس شموس آن رواق و ایوان را
چه قرنها که ازین بارگاه نورانی
نظاره کرده جهان شوکت خراسان را
چه سالها که شب و روز دیده این مسجد
هزار زائر دلخسته پریشان را
چه روزها که بر این طاقها امان داده
دل شکسته گنجشک‌های مهمان را
چو یادگاری سرخی نوشته بر قلبش
قیام مردم دلداده مسلمان را
قیام مردم آزاده ای که غرقه به خون
فدای نام نکردند دین و ایمان را
به حرمت حرم امن چادر مادر
به دست باد ندادند عطر ریحان را
قیام عفت و غیرت ،قیام گوهرشاد
به نام عشق ورق زد کتاب دوران را
کبوتران حرم بال و پر زدند به خون
به بهت مرثیه خواندند مرغ خوشخوان را
در آن زمانه دلخون در آن زمانه تلخ
نظاره کرد حرم داغ تیرباران را
هزار باغ از آن لاله‌های خونین رست
هزار آینه پر کرد باغ رضوان را
سیاه پوش شد آن روز مشهد و ایران
نسیم صبح بپا کرد روح طوفان را
خروش مردم آزاده انقلابی شد
چونان گلی که بهاران کند زمستان را
بهار شد به زمین ابر عاشقی بارید
خروش سیل فرو ریخت کاخ ویران را
شکوه مسجد پر افتخار گوهرشاد
نماد عفت و دین کرد نام ایران را

محمد حسین ملکیان شاعر نسل سومی کشورمان به خواندن شعری زیبا در مورد ماجرای به شهادت رسیدن هموطنانمان در مسجد گوهر شاهد پرداخت.

یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه

غم دین بود در اندیشه ی مردم، غم نان نه

شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران

به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه

کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر

پریشان کرد جمع یکدل ما را ، پشیمان نه

سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد

که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه

یکی فریاد می زد شرمتان باد آی دژخیمان!

به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه

گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم 

نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!

به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم “آری”

به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: “نه”

دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد

زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه!

انتهای پیام/

[ad_2]

لینک منبع

قالب وردپرس پوسته وردپرس پلاگین وردپرس وردپرس سئو وردپرس

خروج از نسخه موبایل