آیا مختار به «مهدی» بودن محمد حنفیه باور داشت/ ظهور عبدالله از کوههای اصفهان!
سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس ۲۴ اردیبهشت ۹۶ 2۰25
[ad_1]
به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، ظهور مهدی یا ادعای مهدویت، لزوما به معنای این نیست که کسی خود یا دیگری را مهدی بنامد که البته این اساس کار است بلکه ممکن است که در شکلهای دیگری این ادعاها مطرح میشود که از آن جمله نسبت دادن برخی از خصایصی است که در مجموع و در یک دایره کلیتر، در تعریف مهدویت جای میگیرد.
* نخستین کاربرد نام «مهدی» برای محمد بن حنفیه
حجتالاسلام رسول جعفریان در کتاب «مهدیان دروغین» مینویسد: در منابع معمول تاریخ اسلام، مانند تاریخ طبری، فرض بر این است که مختار، نظریه مهدویت محمد بن حنفیه (م ۸۱) را مطرح کرده و در برخی از نامههای رسمی خود از این لقب برای وی استفاده کرده است. آنان گفتهاند که وی شروع نهضت خود را با این ادعا شروع کرد که «انی قد جئتکم من قبل المهدی محمد بن علی ابن الحنفیه» (البدایه والنهایه، ج۸، ص۲۷۴)
ابن سعد نیز درباره مختار نوشته است: «دعا الی الرضا من آل محمد و ذکر محمد بن الحنفیه فقرظه و سمّاه المهدی» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۶۱) او مردم را به سوی الرضا من آل محمد» خواند و از محمد بن حنفیه ستایش کرده و مهدیاش نامید.
کاربرد «الرضا من آل محمد» در آن زمان رایج نبوده اما به هر حال این که مختار، محمد بن حنفیه را به رغم خواست او یا موافقت وی «مهدی» نامیده و او را با خطاب «ایها المهدی» یاد میکرده، خبری است که در منابع نقل شده است.
* آیا «مهدی» به معنای خاص بود یا به معنای هدایتگر؟
در اینجا یک پرسش مطرح است آیا کلمه مهدی در این کاربرد به معنای مصطلح «مهدی» است یا صرفاً به معنای هدایتگر به کار رفته است؟ دقیقا نمیدانیم. در دورههای بعد کسانی مانند ابنکثیر این نصوص را به معنای قطعی ادعای مهدویت گرفته و دلیل آن را جذبکردن مردم به سوی محمد حنفیه دانستند.
نوشتهاند که محمد بن حنفیه فرزندش را نزد شیعیان فرستاد تا به آنان بگوید: «أجل، أنا مهدی أهدی الی الخیر، و لکن اذا سلم أحدکم علی فلیقل: السلام علیک یا محمد و لا تقولوا: یا مهدی. آری من مهدی هستم که هدایت به خبر میکنم، اما وقتی کسی از شما قصد سلام بر من را دارد بگوید: السلام علیک یا محمد و نگوید: یا مهدی»
همانجا آمده است که «وی در سال ۷۳ در منطقه رضوی درگذشت» جایی که بعدها گفته شد کیسانیه معتقد بودند وی در آنجا غایب شده است.
پدید آمدن فرقه کیسانیه را که اساسیترین باورشان اعتقاد به مهدویت ابن حنفیه بوده دنباله همین ماجرا دانستهاند. در واقع یکی بحث مهدویت است و دیگری بحث غیبت. مهدویت در زمان حیات وی مطرح شده و وقتی وی سال ۸۱ درگذشته، بحث از غیبت و حتی رجعت وی به عنوان مهدی مطرح شده است! [۱]
اهمیت این باور اگر واقعیت داشته باشد این است که محمد بن حنفیه نمرده و در شعبی در کوه رضوی [۲] در حالی که در جایی بسیار خوب زندگی میکند و شیرهایی از وی حفاظت میکنند، زندگی میکند و چنان که در شعر کُثیر عزّه آمده «عسل و ماء» در اختیار اوست (تغیب لا یری عنهم زمانا/ برضوی عنده عسل و ماء). البته این که وی لزوما در کوه رضوی بوده یا اساس محل غیبت او، مشخص نیست و میان کیسانیه اختلافی بوده، گر چه بیشتر همین کوه رضوی گفته شده است.
بدین ترتیب چارچوب باور به مهدویت به معنای جامع «مهدویت و غیبت و بازگشت» شکل رسمیتری به خود گرفته است به این معنا که مهدویت در شکل اصلی آن که غیبت بدون مرگ، بازگشت و گرفتن انتقام مظلومین و همینطور انتشار عدالت و امنیت به آرامی تبیین شده است.
* تشیع عباسیان در امتداد کیسانیه
درباره کیسانیه و این باورها، تحقیقات مفصلی صورت گرفته است. این را هم باید افزود که ابوهاشم پسر محمد بن حنفیه از طرف خودش یا برخی از مردم به عنوان جانشین او یاد شده است. در منابع کهن، تشیع عباسیان را امتداد این خط دانستهاند، بنابر این میتوان گفت که باور به مهدویت که در میان عباسیان عصر اول بسیار نیرومند بوده میتوانسته از این راه منتقل شده باشد.
برای باورهای دیگری در زمینه مهدویت محمد بن حنفیه و اینکه وی در کوه رضوی پنهان شده منابع اطلاعاتی به دست دادهاند، برخی منابع حتی قرامطه را به باور به مهدویت محمد بن حنیفه نسبت دادهاند. یک نکته مهم آن است که درباره محمد بن حنفیه دو مفهوم «مهدی» و «غیبت» به هم ضمیمه شد یعنی وقتی محمد بن حنفیه درگذشت و کسانی قائل به مرگ او نشدند یا شدند اما گفتند زنده میشود ـ مانند عیسی ـ طبیعی بود که مفهوم غیبت نیز شکل بگیرد. اشعاری که شیخ صدوق به سید حمیری در دوره کیسانی بودن وی به او نسبت داده ماهیت این نوع از مهدویت ادعایی درباره محمد بن حنفیه را نشان میدهد: ألا إن الائمه من قریش / ولاه الامر أربعه سواء…
* «مهدی» در کوههای اصفهان زندگی میکند!
یکی از گرایشهای داخلی کیسانیه از میان کسانی که باور به مرگ محمد بن حنفیه داشتند و امامت را منتقل شده به ابوهاشم فرزندش میدانستند، باز باور به مهدویت اوبهاشم را مطرح کردند و او را «الامام القائم المهدی» دانستند.
جالب است که عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر نیز که در سال ۱۲۸ به دست ابومسلم کشته شد از کسانی است که باور مهدویت به او در امتداد همین باور کیسانی مطرح و گفته شد که «عبدالله بن معاویه هو القائم المهدی الذی بشّر به النبی(ص)» نیز گفته شده است که او در کوههای اصفهان زندگی میکند و نخواهد مرد تا حکومت را به دست گیرد و زمین را پر از داد کند!
اگر این استنباط که باور مذکور تا دوره آغازین عصر عباسی استمرار داشته درست باشد معلوم میشود که باورهای مهدیگرایانه در کوفه و نواحی آن وجود داشته و به موازات مهاجرت برخی از قبایل ساکن کوفه به نقاط دیگر این باورها به نقاط دیگر انتقال یافته است. در این زمینه، مدینه منوره نیز نباید خالی از این باورها باشد چنان که در آستانه ظهور عباسیان، چنین تمایلاتی در این شهر نیز دیده میشود.
بازگشت سید حمیری از عقیده کیسانیه، گر چه از نظر برخی مورد اعتراض و تردید قرار گرفته اما در مصادر شیعی خبری موثق بوده و بسا اشاره به آن باشد که گرایش اعتدالی در شیعه غلبه کرده و ماجرای کیسانیه هم به دلیل تحولات شگفت دوره انتقال قدرت به عباسیان و هم استحکام باورهای شیعی اعتدالی پیرو امام باقر و صادق (ع) در عراق از میان رفته است.
پینوشتها:
۱- واد القاضی بر اساس پذیرفتن این که ابن سباء وجود خارجی داشته و او بحث غیبت و رجعت را مطرح کرده ریشه باور کیسانیه را هم به او و بیشتر از طریق عبدالله بن حزب از غالیان زمان مختار و افراطیهای آن دوره توجیه میکند. به گفته واد القاضی از نظر کیسانیه بیعت ابن حنفیه با عبدالملک نوعی گناه بود که با غیبت او ـ شبیه داستان یونس ـ خداوند تلافی کرده و از او را از انظار دور نگاه داشت تا زمانی که وی را ظاهر کند. طبیعی است که داستان ابن سباء محل تردید جدی است و اساس غلو به آن معنا در آن روزگار هم دلیل قانعکننده جدی ندارد.
۲. کوهی با یک روز راه از ینبع و ۳۷۰ کیلومتر فاصله از مکه، محلی که صدقات امام علی در آنجا بوده و تا قرنها و حتی امروز آل علی (ع) در آن زندگی میکردند.
انتهای پیام/
[ad_2]
لینک منبع