» فرهنگی، هنری » سینما و تئاتر » فراز و فرود مرد شمار دوم پهلوی اول
سینما و تئاتر

فراز و فرود مرد شمار دوم پهلوی اول

۶ مهر ۹۶ 0۰8

[ad_1]

خبرگزاری فارس ـ گروه تاریخ: ماجرای مغضوب و معدوم شدن رجال سیاسی برجسته در دوران پهلوی اول، در شرایطی که نقش‌ پررنگی در اجرای خلع قاجاریه و پادشاهی رضاخان داشتند، از معماهای بزرگ تاریخ معاصر ایران است و ابهامات مربوط به علل مرگ و یا خودکشی آنان هنوز هم در هاله‌ای از ابهام است.

 

در میان این افراد عبدالحسین تیمورتاش یکی از معروف‌ترین و با نفوذترین رجل سیاسی آن زمان ایران بود که در هفت سال اول سلطنت رضاشاه، مقتدرین شخصیت سیاسی ایران بعد از شخص اول مملکت به شمار می‌آمد.

اما سقوط یکباره او از اریکه‌ قدرت، در آغاز هشتمین سال سلطنت رضاشاه، یکی از اسرارآمیزترین وقایع عصر پهلوی به شمار می‌آید، که راز واقعی آن پس از گذشت هشتاد سال هنوز به خوبی نمایان نشده است.

در این نوشتار قصد داریم بررسی کنیم، به چه دلیل یکی از نزدیکترین رجل سیاسی به رضاخان، به یکباره مورد غضب او قرار گرفته و در زندان مسموم و کشته می‌شود؛ تا بدین واسطه شاید موفق شویم قدمی در راه کشف معمای اسرار آمیز کشتار رجال سیاسی برجسته دوران رضاخان برداشته و راز آن را نمایان سازیم.

۱. دوران آشنایی تیمورتاش و رضاخان

تیمورتاش پیش از سلطنت رضاخان به اتفاق دو تن دیگر از نمایندگان مجلس چهارم، یعنی نصرت‌الدوله و علی اکبر داور از نخستین کسانی بودند که بعد از افتتاح مجلس چهارم به رضاخان نزدیک شدند و تمام تلاش خود را برای به قدرت رسیدن رضاخان به کار بردند.

آشنایی آنان بدین صورت بود که تیمورتاش در بهمن‌ماه ۱۳۰۰، با حفظ سمت نمایندگی مجلس چهارم، در کابینه میرزا حسن‌خان مشیرالدوله به سمت وزارت عدلیه منصوب شد و در جلسات کابینه با رضاخان که آن زمان وزیر جنگ بود روابط نزدیکی برقرار ساخت و نظر او را به خود جلب کرد. در ادامه تیمورتاش در انتخابات پنجم مجدداً از نیشابور به نمایندگی مجلس انتخاب گردید و در آن دوران به لطف نطق‌های تملق‌آمیز در مجلس پنجم و طرفداری از رضا‌خان، در کابینه او که در شهریور ماه سال ۱۳۰۳ تشکیل شد به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب گردید، و این سمت را تا پایان رئیس الوزرائی رضاخان حفظ نمود.

تیمورتاش ضمن عضویت در کابینه و کمک‌های شایان به پهلوی اول، به اتفاق دوست نزدیک خود علی اکبر داور مقدمات تصویب طرح خلع قاجاریه را در مجلس پنجم فراهم ساخت و با تلاش شبانه روزی در این راه بیش از بیش توجه و اعتماد رضاخان را به خود جلب کرد۱. پس از این خوش خدمتی به شاه جدید، او به سمت وزیر دربار ارتقا یافت.

در ارتباط با موقعیت تیمورتاش در آغاز کار در سمت وزارت دربار، یحیی دولت‌آبادی چنین می‌نویسد: «تیمورتاش دربار باشکوهی برای پهلوی مرتب می‌کند و طولی نمی‌کشد که مرجع کل امور مملکت و واسطه همه با شاه واقع می‌گردد، غیر از نظامیان و کارهای مربوط به نظام، چرا که شاه پهلوی در کارهای نظامی مانند ایام وزارت جنگ خود دخالت تام کرده به هیچ کس هیچگونه رخنه نمی‌دهد، اما در غیر کارهای نظامی شاه پهلوی حاجتمند وجود چنین شخصی است، مخصوصاً در مسائل مربوط به خارجه و بالاخص به کار روی بلشویکها که از آنها اندیشه دارد و در دست داشتن شخصی را که زبان آنها را بداند و با چرب زبانی بتواند آنها را به مصلحت اغفال نماید مغتنم می‌شمارد»۲.

بدین ترتیب رضاخان موفق شده بود حداکثر بهره در اداره کشور و روابط بین‌الملل را از درایت و تجربه تیمورتاش ببرد، البته به غیر از امور نظامی که خود شخصا و به تنهایی اداره می‌کرد.

رضاخان متوجه می‌شود که انگلیسیها از تمام جزئیات، یعنی حرفهای او در هیئت دولت و انداختن پرونده نفت در بخاری خبر دارند، بلافاصله رضاشاه بدون دلیلی سوء‌ظن را متوجه خود تیمورتاش می‌کند. تقی‌زاده در کتاب خاطرات خود نقل می‌کند:  «بیچاره تیمورتاش تقصیری نداشت، ولی رضا شاه می‌گفت سوراخ خود تیمورتاش است و از طریق اوست که آنها مطلع شده‌اند. این شد که همان روز جمعه که دفتر هم نبود به او کاغذ نوشت که از وزارت دربار معاف است. فردا که ما رفتیم دیدیم تیمورتاش نیست…».

۲. اوج خدمت تیمورتاش به دیکتاتوری

تیموتاش  با جلب نظر رضاخان و همچنین احساس نیاز روزافزون شاه بی تجربه در مسائل کشورداری به او، رفته‌رفته به تمام کارهای مملکت مسلط شد.

وزیر دربار به قدری اعتماد شاه را جلب کرده بود که رضاخان بدون مشورت و صلاحدید او کاری انجام نمی‌داد. دولت، رئیس‌الوزراء، وزیران، حکام و نمایندگان، همه از طرف او انتخاب می‌شدند، همچنین سیاست خارجی را یک‌تنه به دلیل آشنایی به چند زبان تیمورتاش اداره می‌کرد، از جمله تمام سفرا و وزرای مختار از طرف او تعیین و معرفی می‌شدند، حتی چندین بار وزیر امورخارجه را تغییر داد۳.

در همین ارتباط پیروت بلوشر سفیر کشور آلمان در ایران در کتاب خاطرات خویش در باره تیمورتاش چنین نقل می‌کند: «شولنبرگ (وزیر مختار آلمان) به من جداً توصیه کرد که با وزیر دربار روابط حسنه‌ای برقرار کنم… زیرا هر روز با شاه ملاقات می‌کند و خیلی بیش از سایر وزیران از تمایلات و طرز فکر او آگاه است. به همین دلیل می‌تواند اغلب مستقیماً تصمیمهایی بگیرد در حالی که وزیران دیگر جرات اظهار نظر ندارند»۴.

 

 بدین ترتیب مشخص بود که تیمورتاش تا سال ۱۳۰۹ بعد از شخص شاه، مرد شماره دو ایران است، در حالی‌که مرد شماره یک کشور یعنی رضاخان، خیلی از کارهای خود را از وزیر دربار الهام می‌گرفت و در اکثر امور اداره کشور با او مشورت می‌کرد، مثلاً در وزارت خارجه هیچگاه بدون اجازه و صوابدید وزیر دربار کاری انجام نمی‌داد.

از نظر سیاسی نیز تیمورتاش کمک زیادی به حکومت دیکتاتوری و مطلقه رضاخان کرد، به عنوان نمونه سانسور شدیدی برای روزنامه‌ها برقرار نمود و حق انتقاد را از وکلای مجلس به کلی سلب کرده و انتخابات فرمایشی و … را طرح‌ریزی کرد.

تمامی این موارد از نقشه‌هایی بود که در قامت وزیر دربار طرح و اجرا گردید و کم‌کم کار به جایی رسید که در مجلس شورای ملی صدایی از حلقوم کسی، مگر به دستور وزیر دربار بیرون نمی‌آمد و رجال خوشنام و استخواندار از هر طبقه‌ای که بودند هر یک به نحوی از ساحت مجلس اجباراً دور شدند۵ و به جای آنان به افراد متملق و هوچی میدان داده شد، که تمامی اینها دراستمرار قدرت مطلقه رضاه شاه بسیار کارساز بود.

۳. شروع ترس از وزیر محبوب

با توجه به خدمات و قدرت روز افزون تیمورتاش، به مرور صفحات روزنامه‌ها همه روزه پر از تعریف و تمجید از وزیر دربار شد و هرکاری که انجام می‌گرفت روزنامه‌ها آن را از افکار بلند تیمورتاش قلمداد می‌کردند و به تعریف و ستایش او می‌پرداختند، به‌طوری‌که شاه عصبانی می‌شد و نویسنده مطلب را مورد عتاب و خطاب قرار می‌داد. تیمورتاش که واقعاً در پنج سال اول سلطنت پهلوی اول برای تثبیت قدرت و اداره کشور در تمام امور مداخله و کمک می‌کرد، اوایل خواسته شاه بود، ولی نه تا آن درجه که شاه فراموش شود. از این‌رو بعد از تثبیت حکومتش تصمیم گرفت تدریجاً قدرت را از دست تیمورتاش خارج کند و در ابتدای امر برای این منظور چند نفری از هیئت وزیران را تغییر داد و در عوض به‌جای آنها افرادی را گماشت که با تیمورتاش میانه خوبی نداشتند و از او تمکین نمی‌کردند، افرادی همچون فروغی و تقی زاده از جمله این افراد بودند.

اما آخرین مرحله سقوط تیمورتاش از اریکه قدرت و بزرگترین فرصت و بهانه برای سرنگون کردن او، با ماجرای نفت و لغو قرار داد دارسی آغاز می‌شود که مستقیماً زیر نظر وزیر دربار بود. پس از فسخ امتیاز و ابلاغ آن به شرکت نفت انگلیس و ایران، رضاخان متوجه می‌شود که انگلیسی ها از تمام جزئیات، یعنی حرفهای او در هیئت دولت و انداختن پرونده نفت در بخاری خبر دارند، بلافاصله رضاشاه بدون دلیلی سوء‌ظن را متوجه خود تیمورتاش می‌کند. تقی‌زاده در کتاب خاطرات خود نقل می‌کند:  «بیچاره تیمورتاش تقصیری نداشت، ولی رضا شاه می‌گفت سوراخ خود تیمورتاش است و از طریق اوست که آنها مطلع شده‌اند. این شد که همان روز جمعه که دفتر هم نبود به او کاغذ نوشت که از وزارت دربار معاف است. فردا که ما رفتیم دیدیم تیمورتاش نیست…»۶.

 البته این تازه ابتدای ماجرا بود و شاه هنوز نیز از قدرت تیمورتاش می‌ترسید. تقی‌زاده ضمن اشاره به وقایع بعد از برکناری تیمورتاش در خاطرات خود می‌گوید:  «سوءظن شاه نسبت به تیمورتاش مثل مرض بود. دائماً از او حرف می‌زد… گفته بود تیمورتاش می‌خواهد پسر مرا از بین ببرد. یکی از دوستان من گفت رضاشاه خودش به او گفته بود نمی‌دانی این پدرسوخته چه خیالاتی داشته… ولی ما از این نیت او آثاری ندیدیم. او غافلگیر شد. اگر به خاطرش خطور کرده بود که چنین روزی در انتظار اوست تدبیری می‌کرد»۷.

درباره علت سوءظن رضاشاه به تیمورتاش، علاوه بر مواردی که تقی‌زاده در خاطرات خود به آن اشاره می‌کند، در بعضی منابع به موضوع جاسوسی وی برای روسها نیز اشاره شده و داستان کیف گمشده او در آخرین سفر به لندن و مسکو، که گویا حاوی مدارکی دال بر جاسوسی تیمورتاش برای روسها بوده و به وسیله مامورین جاسوسی انگلیس ربوده شده بود، نقل می‌شود۸، ولی صحت و سقم آن روشن نیست.

فرجام

تیمورتاش بعد از برکناری از وزارت، قریب دو ماه در خانه‌اش تحت نظر بود تا اینکه در  ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۱۱ بازداشت گردید و با وضع موهنی به زندان شهربانی انتقال یافت.

بلوشر سفیر وقت آلمان در ایران، در خاطرات خود درباره ماموریتش در ایران در ارتباط با انتهای کار تیمورتاش و احوال و سرنوشت دردناک او چنین می‌گوید:  «این مرد نازپرورده ناگزیر شد بر سنگ مرطوب و برهنه کف اتاق بخوابد. غذای خصوصی را هم منع کردند و او مجبور شد غذای زندان را، که می‌ترسید مسموم باشد، بخورد… چندی بعد تیمورتاش به فراست دریافت که غذایی که پیش او گذاشته‌اند مسموم است. از خوردن آن ابا کرد و چندین روز را بدون غذا گذراند. آنگاه گرسنگی زورآور شد. خورد و همان شب با دردهای وحشتناک روزگارش به سر آمد»۹.

بدین ترتیب می‌توان راز سرنگونی نزدیکان و رجال سیاسی محبوب پهلوی اول را در این مطلب دید که رضاشاه بعد از تثبیت قدرتش به قول سیدحسن تقی‌زاده، از هر کسی که جُربُزه داشت، وحشت می‌کرد و همه را می‌خواست از میان بردارد، هرچند در راه کمک به او و قدرتش قدم‌های بزرگی برداشته بود.

انتهای پیام/

[ad_2]

لینک منبع

ثبت شرکت سئو سایت

به این نوشته امتیاز بدهید!

سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس

  • ×

    با ما در ارتباط باشید