» صفحه اصلی » وقتی لرزه بر اندام سه‌گوشهای سه‌بر برابر می‌افتد
صفحه اصلی

وقتی لرزه بر اندام سه‌گوشهای سه‌بر برابر می‌افتد

۱۹ مهر ۹۵ 1۰8

[ad_1]

باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» – علی رحیمی

عدد سه از اعداد شاخص و منحصر به فرد تاریخ محسوب می‌شود. در کاوش معماریها، آداب و رسوم، فرهنگها و حتی ادیان، ردپای شفافی از این عدد تأثیرگذار در لابه‌لای آثار و حتی افکار گذشتگان می‌توان دید. اهرام سه‌گانه در مصر، معابد سه‌گانه بودا در چین، خطوط حلزونی سه گانه دیوارهای دهلیز نیوگرنج در ایرلند و … و حتی شعارهای سه‌گانه به جا مانده از پیشینیان همچون «عقل، قدرت، زیبایی»، «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» و یا دوره‌های اخلاقی «تولد، رشد، مرگ» و… نمونه‌های بارز توجه به این نماد خاص در دوران باستان است تا آنجا که برای برخی تداعی شده است این عدد می‌تواند یک نماد فرازمینی تعبیر شود. نمادی که در برگیرنده کل است و آغاز، میان و پایان را مشمول. با این پیشینه وقتی «پیام لاریان»از همان بدو ورود تماشاچیان نمایش«پرسه‌های موازی»، اذهان را به سمت این عدد گسیل می‌دهد ناخودآگاه این ذهنیت متبادر می‌شود که باید به دنبال حرفهای فرازمینی باشیم. حرفهایی که قرار است آغاز، میان و پایان ارسطویی یک رویداد مخاطب‌پسند را به تصویر کشاند.

همه چیز با سه شروع می‌شود: سه صندلی دور یک میز به شکل سه گوش که سه لیوان -آن هم با چینشی سه وجهی- روی آن قرار دارند و سه بازیگر که آنان نیز در فضایی دورتر، روی سه صندلی درست موازی با صندلی‌های پشت میز قرار گرفته‌اند و درآخر موقعیت استقرار تماشاچیان، که در سه گوشه سالن، آنها هم موازیند با میز سه‌گوش سه‌بر برابر…

صحنه در واقع روایتگر سه‌گوشهاست. اشکال هندس خاصی که مصداق ایستایی، توازن و همچون کوه استوار بودن هستند و وقتی موازی با هم جانمایه دکور را در کفه شطرنجی صحنه شکل می‌دهند، می‌توانند تداعی‌گر اوج مقاومت در زندگی محسوب شوند؛ حتی اگر «لاریان» در درون این فضای استوار به دنبال یک لغزش غیرقابل درک مثل خودکشی باشد.

داستان مستندی روایی در خصوص یک خودکشی دسته‌جمعی است، مستندی که راوی در اولین دیالوگش آن را حادثه‌ای واقعی عنوان می‌کند تا شاید از این طریق حس هم‌ذات‌پنداری را از همان ابتدا در تماشاگر زنده کند. همان راوی که داستان با کنشهای او تعلیق می‌گیرد و حضورش در صحنه جلوه‌ای خاص می‌دهد؛ اما به واسطه تأکیدی که بر عدد سه در نمایش هست هرگز وارد صحنه نمی‌شود تا بازیگران از سه فزونی نیابند.

روایت داستان یک دختر و دو پسری است که در بن‌بست زندگی، همدیگر را منجی می‌بینند. در خانه‌ای متروک در بیابانی وسط جاده تهران- ساوه قصد می‌کنند مسیری برای خودکشی باز کنند. مسیری از دل یک بازی بسیار ساده و تمسخرآمیز به اندازه برنامه هایی که از درون زندگی امروزی ما نیز برون می‌ریزد و عموماً بر شانس متکی است. آنها قرار است بسان هر روز و شب شان، این بار در جهتی دیگر شانس خود را امتحان کنند، برای پایان یا آغازی دیگر…

بازی شروع می‌شود: از سه لیوان روی میز یک لیوان زهرآلود است و هرکس باید با برداشتن یک لیوان شانس مردن را انتخاب کند و لیوانها دوباره پر می‌شوند تا نهایت…

با شروع بازی، هر کس پس از نوشیدن، داستان زندگی خود را شرح می دهد تا موازی با داستان اصلی روایت، زندگی گذشته او و سیر رسیدن به این مرحله چندش‌آور برای تماشاگر مشخص شود تا او هم بداند بشر به کجا می‌رسد که دست از حلاوت زندگی می‌کشد برای فرار به سمت شروعی شاید بهتر از گذشته…

فریبا جن‌زده شده است و یک زار –یک نوع جن- به نام «جیوا» او را مجبور می‌کند هر کاری را انجام دهد که او دستور می دهد . فریبا راههای مختلفی برای رهایی می آزماید؛ اما نتیجه نمی‌گیرد و برای فرار از این رویداد تحمیلی تنها راه را خودکشی می‌بیند.

علیرضا عاشق دختری است؛ اما دوستش بابک معتقد است این دختر هرزه است و عشق را نمی فهمد. وی برای اثبات سخن، سر عشق دختر شرط‌بندی می‌کند. دختر به وعده ازدواج بابک پاسخ مثبت می‌دهد. علیرضا تاب نمی‌آورد و در یک اقدام جنون‌آمیز بابک را می‌کشد. عذاب وجدان دامنگیر زندگی او می‌شود و راهی جز خودکشی نمی‌یابد.

در نهایت مانی سومین فردی است که در این گروه قصد خودکشی دارد. او به پوچی رسیده و در طول زندگی ۱۱ بار دست به خودکشی زده است؛ اما هر بار به دلیلی از مرگ نجات یافته و این دوازدهمین باری است که می‌خواهد به سمت خودکشی خیز بردارد.

بازی در میان هجمه سیاهی‌های صحنه شروع می‌شود. صحنه‌ محصور در میان نور موضعی کوچک و خاکستری غرق است که فقط تابشش بر میز متمرکز است. لیوانها پر و خالی می‌شوند و شخصیتهای داستان به مرور از بین می‌روند. در یک آن نور بلندی فضای سالن را به یک باره تغییر می‌دهد و تمرکز تماشاچی را به هم می‌ریزد تا در یک دگرگونی محسوس، او را بار دیگر به زندگی عادی بازگرداند.

همه تلاشها برای رازگشایی از علل تمایل به مرگ خودخواسته است. حادثه مرموز هنوز با ابهامات زیادی روبه‌روست. این نمایش را باید یک تلگنر برای ورود به این بحث بدانیم؛ حتی اگر سه داستانک این نمایش نتواند رازهایی را بر ملا سازد؛ چراکه حکایات آن قدر منحصربه‌فرد و خاص بودند که شاید کمتر کسی بتواند خود را به جای کاراکترهای نمایش بگذارد و یا موقعیتی بسان آنان برای خود متصور شود. فلذا با احترامی که برای «پرسه‌های موازی» به واسطه نوع ایده‌پردازی، توجه ویژه‌اش به به مقوله‌ای مرموز و غیرقابل پیش‌بینی به نام خودکشی، صحنه‌آرایی خلاقانه و جذاب، نورپردازی مؤثر، بازی روان، میزانسنهای سنجیده و …قائل هستم؛ اما نمی‌توان از این مسئله به راحتی گذشت که در بیان موضوع آن گونه که انتظار می‌رفت نتوانست تماشاچیان را راضی نگه دارد؛چرا که وقتی سخن از سه گوش های سه بر برابر با همه پیشنیه های نمادینش به میان می‌آید تماشاگر فقط به دنبال آن است تا رازگشایی کند در چه برهه‌ای پایداری، استقامت و مقاومت از بشر فاصله می‌گیرد و او را به سمت آسان‌ترین راه ممکن یعنی خودکشی هدایت می‌کند و به نظر می‌رسد با این سه اپیزود لاریان نتوانست موضوعی که در ذهن می‌پروراند را در صحنه به تصویر کشاند تا در نهایت تماشاگر بدون آورده‌ای تماشاخانه را ترک کند.

انتهای پیام/

[ad_2]

لینک منبع

ثبت شرکت سئو سایت

به این نوشته امتیاز بدهید!

سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس

  • ×

    با ما در ارتباط باشید