» فرهنگی، هنری » سینما و تئاتر » نادرشاه افشار؛ جنگجوی ایرانی
سینما و تئاتر

نادرشاه افشار؛ جنگجوی ایرانی

۱۱ تیر ۹۷ 0۰11

[ad_1]

خبرگزاری فارس ـ گروه تاریخ: نادر جنگجویی ساده که از بین مردم عادی برخاسته بود و انتساب به هیچ خانواده بزرگ و هیچ سابقه درخشانی او را در دایره امراء و حکام عصر نیاورده بود. پدرش امام قلی پوستین دوزی از نواحی ابیورد بود که زندگی فقیرانه‌ای داشت و گویند زمستان و تابستان پوستین می پوشید. عشیره او تیره‌ای از طوایف ترکمان افشار  بود که از عهد صفویه به نواحی شمالی خراسان کوچ داده شده بود.

شرایط پیش از به قدرت رسیدن نادر به زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی بی لیاقت برمی‌گردد که بی لیاقتی او باعث شده بود ایران به دست افغان‌ها بیفتد.

جوانی تا به قدرت رسیدن نادرشاه افشار

نادر در حوالی دستگرد دره گز به دنیا آمد (۱۱۰۰) و در سال‌های جوانی ـ ۱۷سالگی ـ در تاخت و تازی که ازبکان به آن حدود کردند به اسارت آن‌ها افتاد و چندی در بین آن‌ها به سر برد.

بعد از آزادی به خدمت بابا علی بیگ کوسه احمد لوی افشار حاکم ابیورد درآمد و چندی بعد دختر او را به زنی گرفت و به طبع آن املاک و اموال او را صاحب شد. چندی نیز در خراسان به عیاری و راهزنی دست زد و با شجاعت و سخاوتی که داشت عده یی جنگجوی عیار را گرد خود جمع آورد و در زد و خورد با اکراد ترکمانان و ازبکان آن حدود به دلاوری و بهادری شهرت یافت.

در حدود ۳۰ سالگی چندی در مشهد به خدمت ملک محمود سیستانی پیوست اما به زودی بین آنها به هم خورد و به لشگرگاه خود در کلات دره گز بازگشت. حکومت نسا و ابیورد را بدست آورد و حتی شاه طهماسب هم که در آن هنگام در دامغان بود حکومت وی را تایید کرد و چون آوازه جنگجویی و دلاوری او را شنیده بود وی را به خدمت خود دعوت کرد. بعد از غلبه بر ملک محمود مشهد پایگاه طهماسب و نادر شد و شاه او را طهماسب قلی لقب داد و کارها را به او سپرد.

نادر در خراسان و استرآباد حوزه قدرت خود را که در واقع حوزه قدرت اربابش شاه طهماسب بود توسعه داد سفیری نزد روس‌ها فرستاد و تخلیه ولایات شمالی را مطالبه کرد و آن‌ها نیز که در مدت ۱۲ سال اشغال گیلان جز تلفاتی ناشی از بیماریهای بومی چیزی عایدشان نشده بود به تخلیه آن نواحی رضا دادند. به شرط آنکه آنجا به تصرف نیروهای عثمانی نیفتد! 

طرد افاغنه از اصفهان و استرداد اراضی اشغالی غرب ایران از دست عثمانی‌ها اقدامات بعدی نادر بود. اشرف افغان که هنوز خود را پادشاه ایران می‌دانست برای آنکه از پیشرفت نادر و طهماسب در ولایات مرکزی جلوگیری کند باعجله لشگر را به سوی خراسان سوق داد(۱۱۴۲) در سر راه سمنان را محاصره کرد. نادر که برای مقابله با افاغنه قصد عزیمت به تهران را داشت در نزدیک سمنان و در کنار رودخانه «مهمان دوست» شکست سختی بر سپاه اشرف واردکرد. اشرف با شکست در حدود قزوین و مورچه خورت اصفهان از سپاه قزلباش و درنزدیک شیراز از سپاه نادر و سپاه اشرف متلاشی شد.

نادر بعد از خاتمه کار اشرف به شیراز بازگشت و از طریق لرستان عازم اصفهان شد. در بین راه در بروجرد خلعت شاه طهماسب همراه با تاج مرصع و عهدنامه حکومت خراسان و مکران و سیستان به وی رسید و شاه ضمن اظهار خرسندی از خدمات او یک خواهرش رضیه بیگم نام را به ازدواج او درآورد.

نادر سپس به عثمانی‌ها که به پیشنهاد ترک سرزمین ایران توجهی نداشتند حمله کرد و ملایر همدان و کرمانشاه را از اشغال آنها بیرون آورد. آنگاه به آذربایجان لشگرکشید و تلفات بسیاری بر لشگر عثمانی تحمیل کرد و تبریز را هم گرفت. اما وصول خبرهای نگران کننده ای از شورش افاغنه در هرات باعث شد تا کار آذربایجان را نیمه کاره رها کند و شورش‌ها را در خراسان رفع کند.

اشتغال نادر به جنگ در خراسان و لشگر کشی شاه به آذربایجان بدون اطلاع از سپهسالارش (نادر) که به تحریک درباریان بود و سپس شکست شاه از لشگر عثمانی و عقد قراردادی ننگین که شامل اهدای قسمت‌هایی از ایران به آنها بود انجامید و نیز قراردادی با روس‌ها بست که آنها با آنکه گیلان را تخلیه می‌کردند اما خروج خود را از باکو و دربند موکول به اخراج ترکها کرده بودند باعث شد نادر به سختی برآشفته شود . نادر برای شاه پیغام فرستاد و از او درخواست کرد برای اتخاذ تدابیری مناسب در تهران یا قم به اردوی او ملحق شود که شاه به این درخواست توجه‌ای نکرد. نادر به اصفهان رفت و برای آنکه شاه را از جانب خود ایمن و مطمئن کند و در حق او فروتنی و خاکساری بسیار کرد.

بعد هم به بهانه سان دیدن از سپاه که عازم آذربایجان بود وی را به اردوی خویش دعوت و در باغ هزار جریب اصفهان از وی پذیرایی شاهانه کرد.دراین پذیرایی شاه تحت تاثیر شراب چنان حرکات سفیهانه یی از خود بروز داد که مایه حیرت و دلسردی امرا از وی شد و نادر با تبانی با همین امرا شاه را از سلطنت خلع و پسر شیرخواره اش عباس سوم را به جای او به سلطنت گماشت وخود به نیابت سلطنت رسید.

نادر نخست به دفع اشرار بختیاری و زند پرداخت و بعد زهاب را تصرف و به محاصره بغداد پرداخت اما او نیز بالاخره در جنگ‌ها شکست خورد. این شکست در نزدیکی دجله و از توپال عثمان سردار عثمانی بود. او با این شکست به همدان عقب نشینی کرد. او دو ماه در همدان ماند و سپاه و تجهیزات خود را کامل کرد و دوباره بغداد را محاصره و توپال عثمانی را در حوالی «آق در بند» مغلوب و مقتول کرد. افاغنه ابدالی در این نبرد در موکب او بودند و شجاعت بسیار از خود نشان دادند. نادر از آنجا به آذربایجان رفت تیمور پاشا سردار عثمانی تبریز را رها کرد و به نواحی وان گریخت.

بغداد در دست عثمانی ها ماند اما اسرای ایرانی آزاد شدند و حاکم بغداد آمادگی عثمانی را برای تخلیه اراضی اشغالی اعلام نمود. نادر بعد از جنگهای متعدد از جمله جنگ با محمدخان بلوچ و عثمانی ها در دشت مغان محل تلاقی رود کر و ارس اردو زد در آنجا به بهانه شکار جرگه توقف خود راطولانی کرد و سی و یک هزار وحش صید کرد از جمله شامل ۵ هزار آهو و غزال می‌شد. تمام امرا و حکام و اعیان و روحانیون و تجار و کدخدایان و نمایندگانی تمام طبقات حتی ارامنه و یهود و زرتشتی ها از پیش به اشارت وی به آنجا دعوت شدند.

اما از شرح این مجلس” نادر در این مجلس ضمن اشارتی به احوال کشور و شرحی از خدمات خود اقدام به یک استعفای نمایشی کرد و از حاضران خواست او را از ادامه خدمت معاف کنند. سخنگویان مجلس همچنانکه از پیش آموخته شده بود به یک کلمه اظهار داشتند که هیچ کس را جز او شایسته سلطنت نمی‌دانند و او با اظهار ناخرسندی و بی میلی نمایشی شرط قبول آن پیشنهاد را ترک تعصبات شیعی و ضد سنی – که از زمان قزلباش معمول گردیده بود – قرار داد. به رغم میل روحانیون شیعه که در مجلس حاضر بودند توافق شد و نادر بلافاصله در آنجا به عنوان پادشاه ایران تاج گذاری کرد(شوال ۱۱۴۸قمری)-سپس او پسرش رضا قلی میرزا را والی خراسان و برادرش ابراهیم خان را به حکومت آذربایجان و ماوراء قفقاز منسوب کرد.

حمله و تسخیر قندهار و لشگر کشی به هند که ضمن افزایش سرزمین ایران خزانه او را که درلشگر کشی های چندین سالی غارت ناشی از انقلابات خالی شده بود تامین کرد.در اجرای این تصمیم نادر کابل غزنین و جلال آباد را تسخیر کرد رضا قلی فرزندش را نیابت سلطنت داد. پیشاور و لاهور را فتح کرد و از آنجا راه دهلی را پیش گرفت. چون آگاهی یافت که محمد شاه فرمانروای هند با سیصد هزار لشکر دو هزار فیل هزار توپ در دشت کرنال در بیست و پنج فرسنگی شمال دهلی آماده مقابله با او گشته با آنکه تعداد سپاهش به ۶۰ هزار هم نمی رسید به چالاکی رابطه سپاه هند را با دهلی قطع کرد و پیروز و دهلی را تصرف کرد.

او با شخص محمد شاه سخت نگرفت و او را در خیمه خود با دوست رویی پذیرفت و همراه اوبه شهر دهلی نزول یافت.از وی به احترام استقبال شد .البته با شایعه قتل نادر و کشتار چندین هزار از سپاهیان ایران توسط ناراضیان شهر، نادر به مسجد جامع شهر وارد و دستور قتل عام داد که تعداد بیشماری بی گناه به قتل رسیدند.کلید خزاین شهر به نادر تقدیم شد و شش میلیون روپیه نقد و ۵۰۰ هزار روپیه جواهر و لباس”از جمله تخت کاووس و الماس کوه نور” به وی اهدا شد.

۵۸ روز در دهلی توقف و دختر محمد شاه را برای پسرش نصرالله میرزا گرفت. او قبل از بازگشت از هند مجلسی در هند برپا کرد و در آن مجلس از محمدشاه تجلیل کرد تاج هند را به دست خود بر سر او نهاد و خود را پشتیبان و دوست و هوادار او خواند.

در بازگشت از هند و بعد از تنبیه یاغی های افغان به هرات رفت و در آنجا خزائن و نفایس هند را با شادی غرور از نظر گذراند و قسمتی را در معرض انظار عام نهاد . چندی نیز چون سپاه راخسته و طالب صلح میدید به آسایش پرداخت اما چون بیکاری و آسایش را مایه فساد لشگر و ظهوراغتشاش می پنداشت تامین مرزهای خراسان و تنبیه یاغیان ماوراء قفقاز او رابه ادامه لشگرکشی ها تشویق کرد.

نه بخاطر الحاق ماوراء النهر و ترکستان بلکه به خاطر جواب دادن به تاخت و تازهای مکرر ازبکان در زمان صفویه به تاخت و تاز در این مناطق پرداخت. از آنجا او به خوارزم لشگرکشید و حاکم آنجا را که با او به مقابله برخاست دستگیر و بخاطر تاخت و تازهای مکرر به مرزهای ایران به قتل رساند.

اما انحطاط یک قهرمان ملی

سپس او به خراسان بازگشت و بعد از اقامتی کوتاه از طریق استرآباد و مازندران به ماوراء قفقاز عزیمت کرد.جنگهای او در این نواحی طولانی و فرساینده بود. اما در این عزیمت نادر در مازندران بدلیل سوء قصد مجروح شد که چندی بعد رضا قلیخان پسرش متهم به تحریک سوء قصد شد که بهمین دلیل نادر او را کور کرد و بلافاصله پشیمان شد و ندامت و پریشانی اش همراه با خشم و سوء ظن به اختلال مشاعرش انجامید.

لشگرکشی او به داغستان ۱.۵ سال به طول انجامید با عدم پیشرفت او در این نواحی لشگرکشی او بی حاصل در این مناطق نا تمام ماند. او سپس از داغستان برای جنگ با عثمانی لشگر به کرکوک کشید اما موفق به فتح موصل نشد و به کرکوک و خانقین عقب نشینی کرد.حاکم بغداداز جنگ پرهیز کرد و نادر با همراهانش زیارت اماکن مشرفه عراق را به جاآورد.شورش تقی خان بیگلر بیگی فارس و قاجاریه در استرآباد را با خشونت وقساوت فرو نشاند.شیراز در این میان لطمه بسیار دید نفوس بسیاری در آن کشته و شهر به یک ویرانه مبدل گشت. 

قیام محمد علی رفسنجانی که حمایت عثمانی رابدنبال داشت سبب تجدید جنگ با عثمانی شد و او آخرین افتخار زندگیش را دراین جنگ و با پیروزی بر عثمانی بدست آورد.در این جنگ او بسیار بیمار بود بطوری که در بعضی جاها او را در تخت روان حرکت می دادند. در صلحنامه ای که با عثمانی نوشت تمام شرایط و مذاکرات دوران نادر را نادیده می گرفت غریب به نظر می آمد و ناشی از خستگی فوق العاده و بیماری و آشفته حالی وی بود.این آشفته حالی هر روز او را بیشتر بدبین سفاک و بهانه جو کرد.

آخرین روزهای عمر او را به شدت محزون، خونین و جنون آمیز ساخت. مالیات سه ساله ایران را که در هنگام فتح دهلی بخشیده بود با خشونت از مردم گرفت. در مسافرت از اصفهان به خراسان اهل شیراز را به سختی تهدید کرد و در کرمان از جمجمه مقصرها کله منار ساخت.

چون می دانست سیاست تسامح او که جنبه ضد تشیع داشت علما و اکثریت هواخواه تشیع را از وی ناراضی ساخته است به آن دسته ازسپاهیانش که ایرانی و شیعه بودند اعتماد نداشت و یکباره تصمیم گرفت همه آنها را به قتل برساند و این باعث شد جمعی از امرای افشار و قاجار از توهم آنکه از جانب وی دستگیر و کشته شوند در قتل او توطئه کردند در فتح آبادقوچان و به بهانه کار واجب به خیمه او ریختند و او را به ضرب تیغ و تبر از پا در آوردند(جمادی الثانی ۱۱۶۰) بلافاصله بعد از قتل او سپاه منظم نادری تبدیل به یک اردوی هرج و مرج شد. خزاین نادری که آن همه در ضبط و توسعه آن اهتمام داشت در یک شب تقریبا به باد رفت. مملکت منظم او به میدان ستیز مدعیان و شورشگران تبدیل گشت.

داوری درباره نادر را با توجه به جنایات هول انگیز آخر عمرش دشوار می کند. با آنکه بر خلاف مساعی بسیار نتوانست ایران را از تعصب هایی که در عصر قزلباش موجب ویرانی و عقب ماندگی آن شده بود رهایی بخشد.

کامیابی او در تامین وحدت و تمامیت ایران در طی آن سالهای پرآشوب انقلابات قابل تقدیر بود.اگر روحیه جنگجویی وسلحشوری که او در آن سالهای یاس و نومیدی بوجود آورد نمی بود ایران شایدموفق به حفظ حدود کنونی خویش هم نبود. اما آنچه یک سردار فداکار نستوه و دوستدار ملت را در وجود او به یک حاکم جبار و خونخوار سفاک تبدیل کرد قدرت بود- عادت عامه به تحسین و تملق هرکس که یک کار قهرمانیش وی را نزد آنهامحبوب می کند به همین سرنوشت می کشاند- و نادر یک نمونه این واقعیت بود.

انتهای پیام/

 

[ad_2]

لینک منبع

ثبت شرکت سئو سایت

به این نوشته امتیاز بدهید!

سید وحید احدی نژاد .روابط عمومی هیات خدام الرضا کانونهای خدمت رضوی -خبرنگار حوزه دولت ومجلس

  • ×

    با ما در ارتباط باشید